بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

پنجشنبه 1 مرداد 1394

حکایت زن هوسباز و شوهر حکومتی

شنیدم یکی از گنده های جمهوری اسلامی اخیراَ از خیانت زن های شوهردار وطن به شوهرانشان خبر داده.
فرصتی است تا من این شعرانه قبلی را دوباره آبش کنم.


حکایت زن هوسباز و شوهر حکومتی

---------------------

دید آن زیبا زن صاحبنظر
مرد خوش اندام را در رهگذر

پس هوس او را فکندی در کلک
پنجره بگشاد کای آقا کمک!

آن جوان بشتافت تا یاری کند
زان طرف رفع گرفتاری کند

تا که آمد از در خانه درون
زن در او آویخت تا حد جنون

لب فشردی بر لب آن رادمرد
آتشی انداخت در اندام سرد

زینطرف یک دست او بر گردنش
دست دیگر کنجکاوان بر تنش

بند خود بگشاد و از آن مرد هم
مرد را آسوده کرد از درد هم!

زن کشاند آنگه به سوی بسترش
تا بسوزاند کند خاکسترش

دید ناگه چشم آن مرد خجول
قاب عکسی روبرو پر عرض و طول

داخل آن قاب شیخی قلتشن
لرزه افتادی مر او را بر بدن

گفت پس این کیست؟ گفتا شوی من!
خود چرا برخاستی از روی من؟

گفت اگر از ره رسد این ریش و پشم
سنگسارمان کند از روی خشم

زن گرفت او را دو دستی از کمر
میفشردش بر خود از آن بیشتر

گفت حظ کن از من و اندام من
نوش جان کن تا نیفتد از دهن!

ای جوان بالا برو پائین برو
نه به فکر شوهر بی‌دین برو

دور باشد او ز ما یک صبح و شام
رفته مأموریّت از سوی امام

یک زنی کرده زنا در آن دیار
شوهرم رفته برای سنگسار!

ظاهراَ لو رفته آن زن، بینوا
چون نمیدانسته آداب زنا!

سنگسارش صبح فردا میشود
شوی من ناظر به اجرا میشود

شوهرم در دوری فرسنگ‌ها
حکم او اجرا کند با سنگ‌ها

برنخواهد گشت تا روز دگر
پس به من لذت بده، لذت ببر!

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی