بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

شنبه 29 اسفند 1388

نوروز مبارک - بهاران خجسته باد

ShadbashW.jpg
کارت شادباش احمد سخاورز عزیز برای شما
-----------------------------------
اصلاح لينک حاجي فيروز در يوتيوب
-----------------------------
اصغر آقا بيا بهار آمد
تحت حفظ دو پاسدار آمد

آمد از راه ماه فروردين
از همانجا روانه شد به اوين

عطر گل در کميته شد محکوم
منتقل شد به جاي نامعلوم

موقع بازجويي ازبلبل
شد سئوال از روابطش با گل

قاضي دادگاه اسلامي
تبر و داس را شده حامي

گفت ما ميزنيم از ريشه
گل فکر و گياه انديشه

کرده تمديد حاکم موذي
حکم حبس نسيم نوروزي

با صبا گفت قاضي عوضي
که به ياران به عاشقان نوزي

گفت بر ما بوز نسيم صبا
خفه مان کرد باد زير عبا

گفت فصل بهار مغضوب است
دهه ي فجر خار و خس خوب است

گفت خصم شکوفه بايد بود
دوستدار علوفه بايد بود

گفت ما قاضيان شرع نبي
سال را پيش ميرويم عقبي

گفت ما سال نو نميخواهيم
پيشرفت از جلو نميخواهيم

گفت هرساله ما دعا کرديم
که دوباره به غار برگرديم

اصغر آقا بيا بهار آمد
دشمنش از زمان غار آمد

اصغر آقا بيا بهاران شد
دشت و صحرا شکوفه باران شد

دف بزن ني بزن برقص و بخوان
از کمر ميوه هاي قر بتکان

تا بهاران خجسته تر باشد
کام جانت پر از شکر باشد

اي بهار اي شکوه فروردين
وه چه خوب آمدي چه خوش گلدين

---------------------
تخم مرغ در اینترویو
--------------------
تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو

تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:

- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟

- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟

- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟

- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟

- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟

- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟

تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت زرده اش هم شد سفید!

ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظه‌ای غافل نمیشد از سوال:

- گر "رزومه" داری و "سی.وی" بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار

- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه

گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا

خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام

هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع

گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟

گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟

گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟

گفت "شف" با او که: - زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه

ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببین بهر خدا!

- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن

تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون

رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش

گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن

مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟

- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار

- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟

تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام

گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف

سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود

موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!

من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام

رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم

پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!

گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا

- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار

- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده

تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار
×××
عید نوروز، عید پاک آمد ز راه
روی هر میزی بساطی دلبخواه

شربت و شیرینی و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط

روی میز خانه‌ی بانو بهار
یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار

تخم مرغ ما نشسته آن میان
میفروشد فخر بر اطرافیان

از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف های مادرش آمد به یاد:

- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست یک جا و مکان قدقدقدا

- نیست بی مصرف کسی قدقدقدا
- هست امکان ها بسی قدقدقدا

- هرکسی باید بیابد جای خود
- تا نهد جای مناسب پای خود

- پس تو هم توی مدار خویش باش
فارغ از مأیوسی و تشویش باش

- چون شبیه تخم‌مرغ است این کره
- روز و شب گردش کند بی دلهره

- خود تو هم هستی عزیزم بیضوی
- در مدار خویش گردش کن قوی

- زندگی زیباست، زیبایش ببین
- هم ز پائین، هم ز بالایش ببین

تخم مرغ ما ز پند مادری
شادمان لم داد آنجا یکوری

گفت گر مطبخ به من میداد کار
در کجا بودم کنون ای روزگار؟

گشته بودم جوجه گر روی حساب
ای بسا که میشدم جوجه کباب

پس چه بهتر که بد آوردم زیاد
حال راضی هستم و ممنون و شاد

تخم‌مرغم، بیضی‌ام، شکل زمین
پس غم دنیا به تخمم بعد از این!
-------------------------
هادی خرسندی – ژانویه 2009
-----------------------------

محاکمه ی حاجی فیروز

(تصویری اش را هم میتوانید در يوتيوب ببينيد.)

- خودت را معرفي کن - حاج فيروز
- بگو عنوان شغلي - پيک نوروز

- ببينم!... واقعاً که رو سياهي
گمانم يادگار عهد شاهي

- ولي رويم سياه از رنگ و دوده ست
ببخشيد از رياکاري نبوده ست

زمان شاه بودم نيز علاف
نديدم وجهي از دربار و اوقاف

نه اهل تعزیه بودم نه روضه
نه اَمردباز بودم توی حوزه

اگر بودم به مجلس مرد تنها
نکردم غش بیفتم روی زن ها

برای مردها از هر سلیقه
ندادم در حرم ترتیب صیغه

- چرا رخت تن ات سرخ است و خونين؟
نداني جامه شمري بود اين؟

- اگرچه بوده بد، شمر ستمگر
درآمد داشت بهر اهل منبر

در این ایام هم آن شمر بدذات
شده خوشنامتر از جمله آیات

کجا شمر لعین اینسان لعین بود
کجا نقاش دیوار اوین بود

کجا شمر اینهمه نوباوه کشته
کجا از کشته ها میساخت پشته

- چرا چون من عبا بر تن نداري؟
- نخواهم خلق را سازم فراري

- بنه عمامه کز جرمت بکاهم
- شرف دارد بر عمامه، کلاهم

-ز "ارباب خودم" منظور تو کیست؟
بلر یا بوش یا پوتین اگر نیست!

-عجب! اینها که ارباب شمایند
مرتب در تب و تاب شمایند

گهی در صلح و گاهی در گلایه
گهی در آفتاب و گه به سایه

شما را تا بود محراب و منبر
چرا ارباب من باشند و یاور

مرتب تا به آنها میرسد نفت
چه غم دارند بر ملت چه ها رفت

- پدرسوخته زیادی میزنی حرف
- ندارد حرفهایم ظاهراً صرف

- چه شخصي مرجع تقليدتان است؟
- اخيراً ممد خرداديان است

- چرا قر ميدهي توي خيابان؟
- نباشم اهل قر دادن به پنهان

- چرا داريه زنگي در کف ات هست؟
- بده حکمي، بِبُرّندم دو تا دست.

- چرا آواز ميخواني مرتب؟
- بده حکمي بدوزندم دو تا لب

- چرا هي ميروي اينجا و آنجا؟
- بده حکمي به قطع هر دو تا پا

ندارم مسجد و محراب و دکّان
همین قر میدهم توی خیابان

- بیا بگذر ز شغل حاج فیروز
اورانیوم غنی کردن بیاموز!

- اگر روزی به دست آرم اتم را
زنم تنها به آن آخوند قم را

هاهاها... شوخی است این جان قاضی
برایم دستک و دمبک نسازی

من و آدمکشی ای خاک عالم
نه بر آخوند خواهم زد نه آدم

من از جنگ و اتم اندر فغانم
اورانیوم غنی کردن ندانم

همین عیدانه از مردم که گیرم
خودش تأمین کند نان و پنیرم


- کمی از آن پنیرت هم به ما ده
ولیکن سهم رهبر را جدا ده

- درآمد خوب داري؟ - شکر ايزد
بده پس سهم ما از آن درآمد!

اگر خواهي ز ما حکم برائت
بکن از آنچه ميگويم اطاعت

مواظب باش وقتي ميدهي قر
نمالد باسن ات بر فقه حاضر

به وقت ديم ديريم ريم، دام دارام رام
نگيره داريه زنگيت به اسلام

هرآنچه در خيابان درمياري
همه را شب به شب اينجا بياري

پس از کسر سه چارم سهم رهبر
و يک چارم من و آيات ديگر

هرآنچه ماند باقي، سهم سرکار
برو شکر خدا کن . حق نگهدار!

- - ببینم! حضرت قاضی خوش فهم
- قرش را من دهم رهبر برد سهم؟

مگر رهبر خودش باسن ندارد؟
شنیدم هیچ کم از من ندارد

نمیدانی که ایشان توی حوزه
چه میکرده پس از پایان روضه؟

"داراخ راخ راخ داراخ دمبکی رو باش
اقا سیدعلی عینکی رو باش"

- - خفه شو متهم. دادگاهه اینجا
- خیال کردی زمان شاهه اینجا؟!

ادای رهبری را درمیاری؟
حیا و شرم و این چیزا نداری؟

"- - داراخ راخ راخ داراخ رهبری روباش
- آقا سیدعلی منبری روباش
- برو تو کوک اون پیپ و سه تارش
- عجب قری میده درسته کارش ..."
-

- (رئیس دادگاه برای اعدام متهم 5دقیقه تنفس اعلام کرد!)

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی