بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

سه شنبه 4 اسفند 1388

ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو!

فرازهائی از خطبه امامخمینی در سالگرد شکوهمند.

بسم الله الرحمن الرحیم. لاکن سی سال گذشت. انگار همین دیروز بود که ما با ارفرانس رفتیم بهشت زهرا. (جمعیت: ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو) از همون قبرستون بود که وعده ی زندگی بهتر دادیم. قبرکنا دور ما جمع شدن. مرده شورا دور ما جمع شدن. یکیشونه ما گفتیم تو رئیس جمهور. اون یکی رئیس مجلس. اون یکی نماینده‏ی امام در باقی قبرستونا. خلاصه به هرکس یک آب باریکه ای دادیم. بعدشم گفتم من توی دهن این دولت میزنم. هیچکی‏ام نگفت این چه طرز حرف زدنه. همین جمله به انگلیسی و فرانسه و آلمانی هم ترجمه شد و مخابره شد. توی دنیا هم هیچکی نگفت مگه دعوای صغراخانم با رقیه خانمه که اینجور حرف میزنه؟ عکس ما را هم کنارش چاپ کردند که عبامان از شانه آویزونه، یک لنگه نعلین هم دست گرفتیم.
ما که داشتیم میمردیم احمد گفت پدر وصیت کن. (گریه حاضران) گفتم احمد وصیت ندارم فقط این خامنه‏ای رئیس مجلسی، نماینده‏ی امامی، نایب‏التولیه‏ای چیزی نشه که ظرفیت مرفیت یخدور. گفتم این اگه دستش به جائی بند بشه از من قتال‏تره. احمد گفت فکر نمیکنم. گفتم احمد کی فکر میکرد من میام هزارتا هزارتا میکشم؟ گفت هیچکی پدر. گفتم پس خفه.
در پرواز انقلاب که ما اومدیم این بنی‏صدر شاگردشوفر بود. یزدی شاگردشوفر بود. قطب‏زاده کمک راننده بود. صادق خوشگله هم مهموندار بود. هی برای ما آب انار میاورد. مایم از رنگش خوشمون میومد سر میکشیدیم. اما مزّه‏ی خوبی نداشت. مزه آب انار میداد!
لاکن حالا این احمدیه اومده میخواد بمب اتمی بسازه. این میخواد بمب بندازه حمومای دنیاره خراب کنه. مع‏الاسف یک وقت دیدی ضدانقلاب طاغوتی اینه گرفت برد صابون مالید شستش. اینم میمیره. چقدر من نگران هستم به این. این بالأخره ترور میشه با لیف. انالله و انا الیه با صابون.

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی