بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

دوشنبه 14 ارديبهشت 1388

خطبه‌ی سنتی روز کارگر از آن دنیا

من اخطار هستم به اون اوباما. پا نذاره روی دمب نظام. بذاره غنی کنیم تا بلکن این دخترک آزاد بشه.

بسم‌الله الرحمن التعالا
لاکن آقایان کارگر، خواهران کارگر که از راه دور آمده‌اند به این دنیا، از شهرستان آمده‌اند. یک عده از بهشت آمده‌اند پیش ما! کار و زندگی‌شانه ول کرده‌اند بیخودی از کار در رفته‌اند آمده‌اند اینجا، لاکن خیال نکنند که ما نمی‌فهمیم. (خنده‌ی حاضران)

من تبریک هستم روز کارگر را به همه. (روح منی خمینی – بت شکنی خمینی) اتم هم کارگره. کار میکنه. حاج منیزی هم کارگره. یا سولفات دوسود. (الله اکبر حاضران) این رئیس جمهور شما هم کارگره. کارگر حمام بوده در گرمسار. الانم همچین کیسه کشیده لیف صابون زده به اسرائیل که تمیزش کرده. همه میگن چه اسرائیل نظیفی. (الله اکبر حاضران) لاکن کف صابون رفته توی چشم خودش. (خنده‌ی حضار)

لاکن امامزمون هم کارگره. از وقتی جنگِ حق با باطل تموم شده، ایشان هم خورده به بیکاری، خورده به ری.سه.شن. لاکن عراقه دوباره راه میندازیم. شیعه و سنی میکنیم. اونور دنیا جنگ توشیبا و سونی، اینور دنیا جنگ شیعه و سنی. (نهضت بی قافیه – مایه‌ی علافیه)

مع‌الاَسَف چقدر مشعوف هستم من که همه اینجا اومدن روز کارگر. این آقای منصور اسانلو نماینده‌ی محترم کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی که برای استماع آمده است با نگهباناش. از زندان اومده این روز کارگر. اومده اینجا که گوش باشه به ما بعدش برگرده به زندان. من تعجب هستم چرا این زنده‌یه هنوز! چرا قتل زنجیره‌ای نشدند به اون با زنجیر یا چه.
من اخطار هستم به همه. من همه هستم به اخطار! این مخصوصاً اومده که موقع برگشتن دربره. یکجوری میخواد بشه دربره که عدل اسلام ناقص بمونه. که پیغمبر اسلام پیش خدا شرمنده بشه. (گریه‌ی حاضران) لاکن ما حواسمون هست. نمیذاریم. (حواس داری خمینی – نمیذاری خمینی)

حالا وقت برگشتن میبرندش یک زندان دیگه. خودشم نمیدونه کجا! این هی زار میزنه من دواهام گوهردشته، قابلمه‌م اوینه، لاکن کی گوش میده. (خنده‌ی حاضران)
اسانلو هیچ غلطی نمیتونه بکنه. جهانبگلو هیچ غلطی نمیتونه بکنه. برادران علائی هیچ غلطی نمیتونن بکنن. هاله‌ی اسفندیاری که دماغشه بگیری جونش درمیاد هیچ غلطی نمیتونه بکنه. نازی عظیما جمع بشه با عشا مومنی با همین رکسانا صابری، هزار نفر جمع باشن، چهارهزار نفر، یک میلیون جمع باشن با کمپین، بی کمپین، زور نیستن به اسلام. لاکن اسلام زور هست به همه.

حالا بگن اورانیوم غنی نشه ولی رکسانا آزاد بشه. فوتینا. دختره از اورانیوم خوشگل‌تره! اگر خوشگل نبود زود آزادش کرده بودیم ولی این باید تنبیه بشه. هشت سال باید بمونه چروک بشه پوستش. حیا کنه. من اخطار هستم به اون اوباما. پا نذاره روی دمب نظام. بذاره غنی کنیم تا بلکن این دخترک آزاد بشه. گناهی نکرده طفل معصوم. این اگر چنانچه ما با اونا دعوا نداشتیم کاری به کارش کسی نداره. ولی حالا که لج و لجبازیه، این جاسوس بوده. یک جرم هم خوشگلی. (الله‌اکبر حاضران) من توی دهن این رکسانا میزنم. من توی دهن اون هاله‌ی اسفندیاری میذارم. (سه بار صلوات)

ما سابق بر این گروگان میگرفتیم یکجا. یکهو یک سفارت گروگان میگرفتیم 444 روز. (الله اکبر) حالا اون خوب نبود. گندش دراومد. دیگه حالا یکجا نمیگیریم. قسطی میگیریم. دانه دانه میگیریم. گروگانگیری در اقساط طویل‌المدت!
هرکی پاسپورت آمریکا داره یک مدت میگیریم. حالا آمریکا بدوه دنبالش. تا این یکی آزاد بشه یکی دیگه داریم اونه میگیریم. از توی آب نمک درمیاریم! لاکن اون گروگانگیری قبلی حالا مخملی ادامه داره. دیگه‌یم دیپلمات نیست که بگه دیپلمات ماره گرفتین. میگیم اتباع خودمونه حق داریم بگیریم پدرشونه دربیاریم. لاکن میدونیم کجاش میسوزه. میزنیم به جای جاش. (روح منی خمینی – خوب میزنی خمینی) گروگان میگیریم مثل ماه. در هندوستان که ما بودیم یکنفر انگوره با خوشه میخورد گفتند دانه دانه بخور گفت اون که دانه دانه میخورند بادمجانه. مایم حالا گروگان میگیریم مثل بادمجان. خوشه خوشه دیگه نمیگیریم مسئولیت داره.
چقدر گرمه این دنیای آخرت. چقدر حرارته اینجا. کولر نداره چرا؟ چندین بار تذکر بودیم به مسئولش که داغه اینجا. ما داریم میسوزیم لاکن گوش نمیکنه میگه میخواد داغترش کنه. میگه خانواده‌ی شهدا و تیرباران شدگان هیزم و گازوئیل خیرات کردند به واحد اینجا که بسوزه از ما. میخوان جزغاله بشن از ما اینجا. لاکن مگه ما چکار کردیم؟

یک وقتی من خاطرم هست در اوان جوانی داشتیم با یکنفری میرفتیم. دو نفر بودیم. (الله اکبر) چند نفر دیگه هم با ما بودند. پنج شیش نفر بودیم! (صلوات) در راه من با یک از اونها عقب موندیم. اختلاط میکردیم. برادرش هم بود جلوتر رفت. من یکمرتبه ناغافل حجابشه برداشتم! (الله‌اکبر) لاکن لعنت بر شیطون. روسری، چادر، ‌مقنعه، همه چیز. جوان هم بودیم. شصت هفتاد سال! پرچم آمریکا در بقچه داشتیم احیاناً برای لگد کردن. پهن کردیم خواباندیمش روش. (روح منی خمینی - بت شکنی خمینی) عمامه را گذاشتیم زیر سرش. لاکن پرچم انگلیس هم در بقچه داشتیم احیاناً برای سرما گرما، انداختیم روی خودمان. مبارزه شروع شد. مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل (تندش کردیم) آمریکا، اِسرائیل، آمریکا، اِسرائیل، آمری...، اِسرا... آمری ...، اِسرا... آم ... اِس... آم.... اِس... آم ... اِس ... آم‌م‌م‌م‌م ... اِس‌س‌س‌س .... صلوات بفرستین! (روح منی منی منی – بت شکنی کنی کنی) بعدش پاشد گفت چی بود؟ کی بود؟ گفتیم قضا بلا بود بحمدالله رفع شد. (سه بار صلوات) گفت برادرم کو؟ گفتم خواهرش را سپرد دست ما که مواظبش باشیم! گفت چه احساسی داری؟ گفتیم هیچ‌چی!، ما فقط مواظب بودیم نهضت نخوابه. والسلامو علیکم و رحمت الله و باراک اوباماتو!
-------------
سن هوزه – اردیبهشت

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی