بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

دوشنبه 4 شهريور 1387

سردبیر خدا بیامرز، بدجوری داشت با دوم خردادی ها میرفت

همين الان يک "کامنت" آمده از "بهرام" نام (که ميگذارمش اينجا)،

در رابطه با رسوائي‌هاي اخير. (البته رسوائي‌ها، قديمي است که من "اخير"ش کرده‌ام، به خاطر نگراني که "مهناز" اخيراً برايم پيش آورده - ستون دست چپ را ملاحظه بفرمائيد)
از آنهائي که خيال ميکنند در اين سايت و اين صفحه حتماً و فقط بايد از دکتراي قلابي وزير کشور جمهوري اسلامي و مطالبي از اين قبيل نوشت، و دوست ندارند ما به مصائب و مشکلات خودمان بپردازيم، پوزشي بي‌دليل ميخواهم و اگر ديگر اينطرف‌ها نيايند، جز اينکه با افسوس جاي‌شان را خالي کنيم، دريغاي ديگري ندارم!
بهرام - که جز اين نام، هيچ آشنائي نداده - ميگويد: "انصاف داشته باشیم، تازه یکی هم که پیدا شده و می خواهد درب این گونه بی اخلاقی های فرهنگی راگل بگیرد، ماهمه دسته جمعی خطاب به او می گوییم: هیس! به نفع رژیم تمام می شود!"
با درود به خرسندی و م-سحر عزیز؛ هر دو به سلامت و عمر پربارتان دراز باد. م - سحر عزیز، ورود صمیمانه تو به بحثی که خرسندی گشود، نشان می دهد که از قضا، رخ داد ناخوشایند فرهنگی ای که پیرامون مهناز حمیدی رخ داد، ارزش مطرح شدن را دارد. این سخن طلایی هادی را باید در لوگوی همه سایت های سیاسی و فرهنگی قرار داد که هیچ کس به اندازه حکومت خمینی از "حقیقت" گریزان نیست.
ما اگر همین رویکرد را با سیاسیون و مبارزین خودمان نیز داشتیم- و به بهانه عدم بهره برداری حکومت - خودمان را سانسور نمی کردیم، شاید خیلی جلوتر از حالا بودیم و فضای داخل اپوزیسیون نیز این قدر بیمارگونه و آشفته نبود. آن داستان را شنیده ای که در یک مسجد یا تکیه عزاداری - در حالی که تعزیه امام حسین برپا بود - آدم مردم آزاری، به پای نفر جلویی سوزن فرو می کرد، و تا طرف، برمی گشت اعتراض کند، زود انگشت خودش را جلو دهانش می گرفت و می گفت: هیس، حرف نزن، تعزیه به هم می خورد.و باز به سوزن فرو کردن ادامه می داد و هربار نیز با گفتن هیس و عبارت کذایی، جلویی را وادار به سکوت می کرد. سرانجام آن بیچاره که از فرط سوزن خوردن طاقت اش تمام شده بود، صدایش را بلند کرد که مردحسابی اگر نگران به هم خوردن تعزیه ای، چرا خودت دست از مردم آزاری بر نمی داری؟ به نظر من، تمام نصایحی که به خرسندی می شود که در این قضیه را گل بگیرد، از همین قماش هیس است که چیزی نگو، برملا کردن اختلافات درون اپوزیسیون به نفع رِژیم تمام می شود!

جالب است، انتقاد از خویی به نفع حکومت تمام می شود، اما ضربه روحی و حیثیتی سنگین به یک شاعره خوش قریحه و با استعداد و خارج کردن اش از صحنه فرهنگی ایران، به نفع حکومت تمام نمی شود!شما بهتر از من می دانید که در دعوای بین آن دو شاعره، ورود خویی به صحنه به مثابه استفاده از توپخانه سنگین برای کشتن یک قناری بود. قناری ظریف، کف قفس افتاد و شما صدایتان در نیامد. این تازه، مال دوره ای است که سردبیر خدا بیامرز آن موقع کیهان لندن، بدجوری داشت با دوم خردادی ها می رفت و یکی از دلایل اذیت و آزار خرسندی توسط ایشان نیز همین بود. شاعر، فیلسوف و سیاستمدار ما که چشم بسته اطلاعیه های سرنگونی طلبان را امضا می کند، جا داشت، کمی از فضای خاتمی زده آن موقع کیهان فاصله می گرفت. ولی فرمانروای کانون نویسندگان در تبعید ما، آن موقع ها در حال امضای عضویت افرادی مثل علیرضا نوری زاده، عباس معروفی، فریدون گیلانی و نادره افشاری در کانون بود و به این آخری، ستون نسبتا ثابت هم همان موقع ها در کیهان لندن داده شد.

من شخصا با این افراد مشکلی ندارم، اما، این ها در آن ایام، مبلغ خطوطی بودند یا در تقابل با گروه خاصی قرار داشتند و خویی امضایش را پای اطلاعیه های گروهی می گذاشت که علیه این گونه مواضع صادر می شد. من هیچ وقت نتوانستم با این اخلاق ژله ای و بی ثبات خویی کنار بیایم که به قول قدیمی ها، نهارش را با علی می خورد و شام اش رابا معاویه! آخر همین روزها هم پای یک اطلاعیه عجیب و غریب به نام جنبش آذربایجان را امضا کرده است ، آن هم در کنار چه اسامی ای! ای کاش، او از موضعی خودانگیخته، مستغنی، قوی و مسلط، این کارها را می کرد، اما،افسوس که می دانم داستان آگهی تبلیغاتی و "زینت المجالس" شدن است و خلاصه: "می برندش چو قدح دست به دست" !! به همین سیاق، خیلی ترش کردم، وقتی که دو سه سال پیش دیدم در سایت مرحوم "دیدگاه"، یک کتاب شعر کوچک و نه چندان فوق العاده را معرفی کرده است. از آن سنخ کتاب شعرهای کم حجم و جزوه وار که ماهیانه تعدادی در خارجه بیرون داده می شود، چرا دبیراول کانون نویسندگان، باید به معرفی آن بپردازد؟ چه مشسکلاتی وجود دارد؟ چرا ما یقه حسین رضا زاده و ناصر حجازی را چسبیده ایم که حق ندارید در آگهی های تبلیغاتی دوبی شرکت کنید؟ باور کنید من از اجرای برنامه توسط خانم حمیرا (با آن صدای آسمانی و بی نظیرش) در کاباره ای در لس آنجلس (تبلیغ اش را در تلویزیون های ماهواره ای دیدم)، همان قدر دلگیر می شوم که از کارهای فیلسوف و شاعرمان.

یک چنین شخصیت و اخلاقیاتی مرا آزار می دهد. از آن داستان "خرقه" گرفتن اش از اخوان ثالث، بگیر و بیا تا داستان مهناز، که با تمام وزنه ای که - خود کانونی ها قبل از همه برایش دست و پا کرده اند - وارد صحنه شد تا این شاعر دست تنها را به زمین بزند. اگر انتقاد به خویی بر سر برخورد نکوهیده اش با یک شاعره، به نفع رژیم تمام می شود، و اگر به همین دلیل باید برجفایی که بر یک بانوی شاعر رفته، باید چشم پوشید و دم نزد، پس چرا همین کانون نویسندگان - همان موقع که خویی رییس هیات دبیران اش بود - دو اطلاعیه پی در پی در دفاع از "کمال رفعت صفایی" (شاعر با استعدادی که متاسفانه زود از میان ما رفت) صادر کرد و مجاهدین را - که تلویحا اتهاماتی به این شاعر وارد کرده بودند - سرجایشان نشاند؟! خب، شما چرا این کار را در دفاع از مهناز نکردیدو راستی چرا؟ چون علت اش این است که متاسفانه "ولی فقیه" بازی در کانون هم جریان داشت (الان را خبر ندارم). بخشی از آن را به طور غیر مستقیم و تلویحی می توان از کتاب ارزنده مسعود نقره کار راجع به تاریخ کانون نویسندگان فهمید، اما وقتی پای صحبت خودشان که می نشینی، می فهمی که وضع خراب تر از این حرف ها بوده است!

در مورد معشوقه بازی شاعر هم، البته ما الان سال هاست به غرب آمده ایم و متمدن شده ایم و بر ما البته واضح و مبرهن است که به زندگی خصوصی افراد کاری نداشته باشیم و مثلا حواس مان باشد که حتما حتما در نوشته جاتمان از واژه "همجنس گرایی" به جای "همجنس بازی" استفاده کنیم والا صدتا کامنت اعتراضی و آموزشی پای مقاله مان گذاشته می شود؛ ولی بهتر است که به جای شیره مالیدن سر خودمان ، جو غالب حاکم بر افکار عمومی مردم مان را فراموش نکنیم که - بد یا خوب!- به اخلاقیات و زندگی خصوصی مشاهیر و افراد سرشناس خود حساس هستند، و حیطه خصوصی و عمومی حالی شان نیست و اگر کسی پا از نرم های معمولی بیرون بگذارد، اوقات شان تلخ می شود و سرخورده می گردند. لابد خبر دارید که آن "انقلاب" و ازدواج "ایدئولوژیک" و تشکیلاتی کذایی با چه واکنش منفی عظیمی روبروشد؛ اگر یک چهره سرشناس ایرانی، بی پروا سراغ "عشق پیری" می رود، باید پیه "رسوایی" اش را هم به تن اش بمالد. این جایگاه را مردم به او داده اند و این اوست که باید حرمت آن را نگاه دارد. این فضای حاکم بر مردم ما با تمام احساسات و سنت ها و گرایشات شان است و دست ما نیست که به آن انتقاد داشته باشیم یا نداشته باشیم. این جاهم نمی شود که با گفتن : هیس! وارد زندگی خصوصی شاعر نشوید؛ دهان مردم را بست!

از قضا باید به خود او هشدار داد که به قول قدیمی ها، احترام امام زاده به متولی آن است و این شما هستید که باید برای رعایت احوال و نرم های عمومی جامعه، به برخی هوس ها و گرایشها در سنین نامتعارف، مهار بزنید. غزل سرای عزیزم، سی سال است که این حکومت سرنگون نشده و سکوت ها و پرده پوشی های ما بر روی حقیقت، نه تنها تاثیری در کوتاه کردن عمر رژیم نداشته بلکه، چه بسا از عوامل موثر در طولانی کردن عمر حکومت شده است! خدا کند سوژه های مربوطه کمی بهوش بیایند و از سوء استفاده از قانون "هیس" دست بردارند. انصاف داشته باشیم، تازه یکی هم که پیدا شده و می خواهد درب این گونه بی اخلاقی های فرهنگی راگل بگیرد، ماهمه دسته جمعی خطاب به او می گوییم: هیس! به نفع رژیم تمام می شود!

نظر های شما (0)     
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی