بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

چهارشنبه 17 بهمن 1386

شعر الزايمر براي آخرين بار!

براي آنها که شعر الزايمر را ميخواهند، و تنبلي‌شان ميآيد توي آرشيو پيداش کنند، خودم گيرش آوردم گذاشتمش دنباله‌ي مطلب. اينهم لينکش با صدا و سيماي شاعر از تلويزيون «ايران من» در پرتلند آمريکاي جهانخوار!

دلم میخواهد الزایمر بگیرم
که لبریز از فراموشی بمیرم

دلم خواهد ندانم در چه حال ام
کجایم، در چه تاریخ و چه سال ام

نخواهم حافظه چندان بپاید
که تاریخ و رقم یادم بیاید

به تاریخ هزار و سیصد و کی؟
بریدند از نیستان ناله زن نی؟

به تاریخ هزار و سیصد و چند؟
ز لب هامان تبسم رفت و لبخند؟

نخواهم سال ها را با شماره
که میسازم به ایما و اشاره

به سال یکهزار و سیصد و غم
اصول سرنوشتم شد فراهم

به سال یکهزار و سیصد و درد
مرا آینده سوی خود صدا کرد

گمانم در هزار و سیصد و هیچ
شدم پویای راه پیچ در پیچ

ندانم در هزار و سیصد و پوچ
به چه امید کردم از وطن کوچ

نمیخواهم به یاد آرم چه ها شد
که پی در پی وطن غرق بلا شد

چگونه در هزار و سیصد و نفت
خودم دیدم که جانم از بدن رفت

گرسنه بود ملت بر سر گنج
به سال یکهزار و سیصد و رنج

چه سالی رفت ملت در ته چاه
به تاریخ هزار و سیصد و شاه

به سال یکهزار و سیصد و دق
چه شد؟ تبعید شد دکتر مصدق

به تاریخ هزار و سیصد و زور
همه اسباب استبداد شد جور

به تاریخ هزار و سیصد و جهل
فریب ملتی آسان شد و سهل

به سال یکهزار و سیصد و باد
خودم توی خیابان میزدم داد

به سال یکهزار و سیصد و دین
به کشور خیمه زن شد دولت کین

چه سالی شیخ بر ما گشت پیروز
به تاریخ هزار و سیصد و گوز

دلم خواهد فراموشی بگیرم
که در آفاق الزایمر بمیرم

بطوری گم کنم سررشته خویش
که یادی ناورم از کشته خویش

نه بشناسم هلال ماه نو را
نه خاطر آورم وقت درو را

اگر جنت دروغ هرچه دین است
فراموشی بهشت راستین است

هادی خرسندی – لندن - یکشنبه 23 ژانویه 2005

( با ادای دین کپی رایتی به اکبر سردوزامی که
« به تاریخ گوز گوز گوز » را اول نوشت.)

نظر های شما (7)     
0196543654368:

آقای خرسندی خیلی از شعر و طنز نازتون ممنونم
به امید آزادی ایران از دست واپسگرایان اسلامی
بزرگمهر

(March 7, 2008 9:43 AM)
بهروز:

آقای هادی خرسندی
با همه علاقه و ارادتی که به خودت و شعرت دارم داریم هر وقت میخواهم شما را \"جناب خرسندی\" و یا \"حضرت خرسندی\" خطاب کنم، دستم فرمان نمی پذیرد چون فکر میکنم که به احتمال زیاد از این القاب و تعارفات خوشتان نیاید. اما از اینکه بنده ی طالب شعر \"حقیقت جو....\" را عزیزجان خطاب کردی و با گفتی صبر کن عزیز کلی شرمنده و در عین حال ممنون شدم. عزیزجان و عزیز خودت هستی که واقعا\" فریاد آن درد مشترکی ( با عاریت از شاملوی همیشه جاوید: من درد مشترکم، مرا فریاد کن)
بهر حال منتظر و ممنون نتیجه تلاش شما برای شعر درخواستی \"حقیقت جو....\" هستم و هستیم عزیزجان.
باور کن این شعر این روزها برای تسلا دادن به دوستان اصلاح طلب که نتوانستند رد صلاحیت نشوند !! خیلی لازم است و میتوانیم با این شعر به انها یادآوری کنیم که بچه های خوب و نازنین بر فرض که بیشتر کوتاه می آمدید و احراز و تائید صلاحیت می شدید خوب نتیجه؟؟؟ آخرش مثل خانم حقیقت جو به محض این که به فکر جستجوی (فقط جستجو نه تلاش زیاد برای یافتن) حقیقت می افتادید و یا بیافتید، بلافاصله
\"اخراج باید گردد\"، \"اعدام باید گردد\" و غیره باید گردد می شدید.
هادی جان میدانم که کار مشکلی است اما هرطور شده این شعر را به ما برسان که بدجوری خمار آن هستیم.
پاینده و پایدار باشی

(February 9, 2008 11:28 AM)
soheila:

Dear Hadi Khorsandi .i tried many times to find the alzheimer poem in your archive,but i failed. i was somehow sure you will put it again in your site . .god bless your gifted brain
soheila .

(February 7, 2008 8:24 AM)
حميد ايزدي:

هادي جان
بدبختي اينجاست که چون الزايمر گرفته ايم هر چند بار هم که تو اين شعر را بگذاري ما باز فراموش ميکنيم و باز
ازت تقاضاش ميکنيم.
يا شايد که به سبب اينکه شما اين شعر را هي ميگذاري و ما هم هي ميخوانمش بلاخره ما هم الزايمر گرفتيم.
اين روزها عينکمان را بر روي سر مبارکمان ميچرخانيم و يکي دو ساعتي بدنبالش ميگرديم !
يا قبل از خروج از خانه چاي داغي براي خود ميريزيم تا
در ماشين نوش جان کنيم ولي يا فراموش ميکنيم که با خود
ببريم و يا از آشپزخانه تا در خانه که همش شش قدم است
گمش ميکنيم ( يا فرار ميکند )و هر چي ميگرديم پيداش نميکنيم. به قول دوست قديمم آقاي فردوسي:

مصيبت بود پيری و نيستی
پر از قند دهان - گم كني , نيست تي !

(February 7, 2008 12:48 AM)
henry:

ooommmmmmmuuuuch az oon loppat Hadi jaan

(February 6, 2008 6:00 PM)
بهروز:

آقای هادی خرسندی بسیار عزیز و گرامی
1- آلزایمر خیلی هم خوب است بخصوص در این وانفسائی که ما گیر کرده ایم یا خودمان را گیر دادیم.
2- شعر آلزایمر شما هم خیلی خوب و عالی است و حرف و هدف اصلی آن بنظر من آنست که آلزایمر نگیریم و گذشته های بد و پر اشتباه خود را فراموش نکنیم.
3- از لطف شما از اینکه دوباره آنرا در سایت گذاشته اید ممنونیم اما به خدا الان فصل آلزایمر نیست. بیائید به خواهش بنده یک بار دیگر شعر: \"حقیقت جو حقیقت جستجو گرد\" را بگذارید که خیلی مناسب وضع فعلی انتخابات و تلاش بیهوده عده ای است.
4- باور کنید من تنبل نیستم و اگر یک نشانی و یا طرز جستجوی در آرشیو را بدهید خودم آنرا پیدا میکنم و قول میدهم این دفعه حتما\" آنرا save کنم. بیا بالاغیرتا\" یکبار دیگر انرا چاپ کن
با تشکر پایدار و پاینده باشید.
- عزيزجان. نميدانم کجاست. در آرشيو هست يا نيست، ندانم. صبر کن ببينيم عزيز.

(February 6, 2008 2:28 PM)
d.shaki:

هادی جان هیچ فکر کرده ای که با آنهم شاهکار شعری که داری چرا ما"ساکنان سواحل امن"بیشتر از همه از تو تکرار" خدا یکشب بخواب شاه آمد" یا همین آلزایمر را میخواهیم؟و مثلا دو شاهکار دیگرت را" بار دیگر قیام باید کرد" یا"ایرانیم و شاه و خمینی ثمراتم"کلا فراموش میکنیم؟چون اولا منتظریم یکی دیگه کارو انجام بده وبعدش مارو به صدر نشینی دعوت کنه(شعر اول)یا عادت داریم بروزگار خوش رفته زار بزنیم(شعر دوم)اما خوشمون نمیاد که بار دیگر قیام بکنیم یا کسی آینه جلومون بگیره و بگه بابا اگه اینیم واسه اینه که اینیم.من به اینجا رسیدم،توچی؟
د.شاکی

(February 6, 2008 11:33 AM)
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی