بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

چهارشنبه 13 تير 1386

شبي به افتخار حميد شوکت، با قوام‌السلطنه و مصدق و اردک‌هاي بهرام

ديشب سعادت ديدار حميد شوکت دست داد که کتاب تازه‌اش درباره «قوام‌السلطنه» غوغا کرده و مخالف و موافق زياد پيدا کرده.
اينکه "آيا در کتاب شوکت به مصدق کم لطفي شده؟ و اينکه آيا بايد از مصدق بت بسازيم و هيچ انتقادي را به او روا نداريم؟"؛ بخشي از حرف‌هاي مهماني ديشب بود در باغ باصفاي بهرام خان شفيعي در دو ساعتي لندن.

هيچکدام از حاضران مدافع مطلق مصدق نبود و حرف پيش آمد که بعضي‌ها دور مصدق خط قرمز کشيده‌اند و کسي اجازه ندارد وارد حريم او شود و مدافعانش در مقابل هر نقدي جبهه ميگيرند.
يکي درآمد که درست، امّا وقتي ناگهان موجي راه ميافتد و حلقه‌‌هائي از پاريس و واشينگتن و تهران - همزمان - به هم مي‌پيوندد که زنجيري به دست شاه‌اللهي و حزب‌اللهي بدهد، تأملي جايز است! و البته که بر ضعف‌هاي مصدق هم انگشت بررسي بايد گذاشت و تاريخ را مبرّا از کيش شخصيت بايد نوشت.

دکتر منوچهر ثابتيان پير عالم دانش و سياست چه خوش گفت که اگر از جمع مليون و دوستاران مصدق صاحبنظراني همت کنند و انتقاداتي را که بر مصدق وارد است جمع کنند و سياست او را به نقد بکشند و پرسش بگيرند و پاسخ بدهند و بي‌هراس و ملاحظه به تاريخ آن دوره بپردازند، آنوقت شاه‌اللهي و حزب‌اللهي و «صداي‌آمريکا» محلي از اعراب نخواهند داشت که به خاطر مواضع و منافع خاص‌ّ‌شان، به اصطلاح بخواهند «پنبه‌ي مصدق را بزنند.»!

من گفتم که اگر مليون و مشروطه‌خواهان دقت کنند، در رژيم شاه، تنها يکنفر ادعاي سلطنت‌طلبي داشت و مقام پادشاه را رسماً ارج ميگذاشت و او دکتر مصدق بود. دريغا که محمد رضا شاه وجود اين يک نفر شاه‌دوست واقعي را برنميتافت! (هيچکدام از حاضران متوجه نشد که من حرف مهمي زدم!)

اينجا بود که چند تن از دوستان که با آنهمه‌ دانش سياسي خود، توي باغ نبودند هم، آمدند توي باغ و کنار درياچه ايستاديم به تماشاي اردک‌ها. صحبت شد که آيا اين‌ها شب را همانجا روي آب ميخوابند يا سرپناهي در خشکي دارند؟ صاحبخانه توضيح داد که اينها براي در امان بودن از شرّ روباه و غيره، اتاق‌خواب‌شان روي درياچه است.
بعد من افسوسم را با جمع تقسيم کردم که اگر «نيما» گيتارش را آورده بود و دست از تواضع برميداشت - که صاحبنظران او را يکي از انگشت‌شمار گيتاريست‌هاي برجسته‌ي ايران ميدانند -، بيشتر به‌مان خوش ميگذشت. اين جوان ِ استاد دانشگاه، يکي از نازنين‌ترين آدم‌هاي روزگار ماست.

حسين قويمي که از پراگ آمده بود، بيخ گوش من افسوس خورد که کاش ضبط‌صوت راديو فردا را آورده بود با حميد شوکت مصاحبه ميکرد. بعد خودش افسوسش را پس گرفت که البته در اين مهماني فرصتش نبود!

شب خوش را با «تولدت مبارک» به شهين‌ جان شفيعي و «قوامت مبارک» به حميدخان شوکت، و سرنشيني در اتومبيل شيک علي‌آقا به پايان برديم. البته شب را به پايان برديم، خوشي را نه.

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی