بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

يكشنبه 28 آبان 1385

از سمينار ساندياگو تا کشتي پارادايز

مرخصي اخير من که با کّد «K.A.B» ثبت مموري جانم شده سفري بود سه روزه بر کشتي پارادايزParadise که همان فردوس خودمان باشد.....

اين کشتي هاي تفريحي را «کروز» ميخوانند که اين يکي از کوچولوهايش بود با 2هزار و پانصد سرنشين و نهصد و بيست خدمه که هزارتن از سرنشينان ايرانيان بودند اکثراً از لس آنجلس - که مبدأ و مقصد بود - و باقي از سراسر آمريکا ، هم فال و هم تماشا، حضور دکتر فرهنگ هلاکوئي و کنفرانس هايش شايد انگيزه اصلي آمدن باشد براي آنها که ميخواهند جدا از خاک و خشکي، جاني بتکانند و خودي بشناسند و رمز و راز سلوک با خويش و بيگانه را با هوش شخصي و نه با تلقين ديگري در اين کنفرانس ها و پرسش و پاسخ ها دريابند.
من نيز، ميهمان عزيز دکتر هلاکوئي و کامرشال تراول بودم و عزيز بودنم را از رفتاري که بام داشتند دريافتم و اين بود که سنگ تمام گذاشتم اجراي «خرسندآپ کمدي» را و انگار در آب اقيانوس ميشويم نکبت شرکت چند ماه پيشم را در سمينار عوامفريبانه ي سانديگو!*
در کشتي پارادايز دي.وي.دي هاي دکتر هلاکوئي (همه هم اصيل و اوريژينال!) به فروش ميرفت. نظم و ترتيبي که جمعيت هزارنفري ايراني داشتند پاسخي طبيعي بود به تنظيمات درست و حرفه اي خانم هاي کامرشال تراول - مرد بين شان نبود انگار. زن هائي پرقدرت اما بي تظاهر. نه يونيفورمي نه پلاکي نه برچسبي نه بروبيائي، با مردم بودند و از مردم بودند و حضوري مهربان داشتند و تسلط بر امور. به سعيد گفته بودم من از دي.وي.دي هايم به همسرش و باقي کارکنان کامرشال تراول تقديم خواهم کرد. تا به خود بجنبم خودشان خريده بودند!
آه! خوش گذشت. جاي همه تان خالي. سفري با کُد K.A.B. کاش اولش بود.
تاريخ رفتنم با کشتي بعدي، وقتي معلوم شد، خبر ميدهم. همچنين اگر چيزي، نکته اي اين وسط ها جا افتاده باشد. از جمله سپاس من از پزشک کامران بروخيم که مواظب بود من توي دريا نيفتم. و قدرداني من از دکتر هما محمودي که مراقب بود روان من توي اقيانوس نيفتد و چون خواهري مهربان براي من مادري ميکرد.
حسين حجازي و شيرين بانويش اگر در اين سفر همراه من نبودند دلم برايشان تنگ ميشد، همانطور که براي هما و نجات سرشار دلم تنگ شد که سرشان جاي ديگر گرم بود. کاش من هم ايرانيکا بودم!
لندن - 19نوامبر
*(به خواهش دوستي بزرگوار آنچه ديروز راجع به بنياد مهرگان و گرداننده اش نوشته بودم، عجالتاً برداشتم. براي اينکه تنها به قاضي نرفته باشم، آقاي مهندس فيروزي ميتواند ظرف دوهفته موارد خلاف گزارش من را يادآور شود، تا حذف کنم و بابتش پوزش بخواهم، وگرنه تمامي آن را - در مقام عضو افتخاري کميته ي حمايت از مصرف کننده! - به اضافه ايميل هائي که احتمالاً برسد - که در همين فاصله ي کوتاه دوتا رسيده - در اينجا و يکي از رسانه هاي محلي منتشر ميکنم.)

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی