بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

جمعه 12 آبان 1385

قصه عشق در لاهه*

هادی جان عزیزم، به جان خودم و خودت تنها شاعر زنده ای هستی که با مرده ها برابرای می کنی. زنده باشی. (عين يک اظهارنظر رسيده)

بهر دیدار تو دارم التهاب
آه ای معشوقه ی آن سوی آب

بین ما دریای آبی فاصله
قطره قطره بگذرم با حوصله

قطره قطره آب پیمائی کنم
عشق را فانوس دریائی کنم

من چراغ عشق را افروختم
مدتی جای فتیله سوختم

من ز دریای جنون کردم گذر
عمقش از این، آبش از این بیشتر

دفع کردم حمله ی صد کوسه را
تا بگیرم وعده ی یک بوسه را

دوش در خوابی طلائی دیدمت
بی هوا کردم بغل، بوسیدمت

لب ز سرخی لاله بود و داغ بود
اولش چون غنچه، بعدش باغ بود

حال میآیم پی تعبیر خواب
من میان کشتی و کشتی در آب

میروم شاید به اقبال بلند
بگذرم از سّد و قلاب هلند

***
کشتی ما کم کمک پهلو گرفت
چشم از ساحل سراغ او گرفت

حالیا آن شاعر شیرین نویس
میرسد لاهه، ز سمت انگلیس

لاهه، شهر عشق، لاهه شهر شور
دوستش میداشتم از راه دور

لاهه یا « دن هاخ » ، شهر یادگار
شهر شیرین خاطرات روزگار

من دلی دارم در این شهر از قدیم
آن زمان، سن ام بگو، شش سال و نیم

شرح آن ایام شوق و التهاب
بعدها البته خواندم در کتاب

شهر لاهه، شهر داور، شهر داد
شهر تاریخی که خوش آید به یاد

قصه دیوان لاهه، جنگ نفت
سال های شادی انگیزی که رفت

جلوه ی دکتر مصدق در جهان
مرد سال تایم (تایم آن زمان)

(یک زمانی داشت ارزش «مرد سال»
هر الاغی را ندادند این مجال)

در هزار و نهصد و پنجاه و یک
بود مرد سال «داکتر ماسادک!»

میروم همچون توریست انگلیس
از پی دیدار «کورت آو جاستیس»

از در و دیوار آید بوی دوست
عکس میگیرم: ببین! این جای اوست

بوده است از این خیابان راه او
این هتل بوده اقامتگاه او ....

***
هادیا از عشق میگفتی سخن
یاد نفت افتادی و یاد وطن!

جان تو توصیف آن عشق جدید
داشت جای خوب خوبش میرسید

یا که از بوسه نرفتی پیشتر
یا که رفتی و نگفتی بیشتر

پس بگو! بعدش چه شد آن عشق پاک؟
جان بکن، خواننده را کردی هلاک!

نه نمیگویم، همانقدرش بس است
هرکه بیش از این بخواهد مرخص است

خوب، اول دیده بوسی میشود
بعد از اینجایش خصوصی میشود

آنچه بتوان گفت از بهر همه
قصه ی عشق است در آن محکمه

قصه ی عشق وطن، مرد بزرگ
دادگاهی کردن آقای گرگ

نفت راچون برّه ای کم سن و سال
گرگ میبلعید همراه شغال

زنده کرد آن مرد دانا حق نفت
برّه را تحویل ملت داد و رفت

***
آه ای معشوقه ی این سوی آب!
از تو دارم این سرود، این شعر ناب

--------------------------------------
اظهارفضل هاي لازم:
* شهر هلندی «دِنهاخ» Den Haag یا به تلفظ انگلیسی «دی هِگ» The Hague
یا آنطور که فرانسوی ها و ایرانی ها میگویند «لاهه» La Heye مقر دیوان داوری
بین المللی International court of Justice نزدیک بندر «هوک آو هلند»
(قلاب هلند) قرار دارد. نام Hook Of Holland به خاطر سدّ قلاب شکلی است که خاک هلند را - که پائینتر از آب دریاست - از هجوم آب «دریای شمال» حفظ میکند.

نظر های شما (3)     
Donya:

Salam
Hadi jan mamnon az inhame sher va matalebe ghashang.
Man ke az khondaneshon lezat mebaram.
Omidvaram 150 sal omr koni va baramon benevisi, albate age ma ham inhame omr konim.
Movafagh bashi va salamat.
Donya jojotala

(December 5, 2006 11:34 PM)
سعید:

هادی جان عزیزم،
ممنونم، به خاطر همه شعرهای زیبا یی که گفتی و خواهی گفت.
پاینده باشی.
در ضمن ممنونم، که یاداشت کم ارزش منو توی سایتت آوردی.

(November 4, 2006 3:29 PM)
ققنوس:

با عرض سلام و ارادت
براوو، براوو. ای کاش می شد کامنت صوتی برایتان بگذارم تا همه آن را برایتان دست بزنم، ای کاش می شد کامنت تصویری بگذارم تا همه زمان آن را به احترام بزرگ مرد سالیان قلب ها مان "دکتر محمد مصدق" خبردار بیاستم.

موفق، خوش، سالم و شاد باشید.
با تقدیم احترام
ققنوس

(November 4, 2006 4:09 AM)
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی