بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

شنبه 22 مهر 1385

رباعيات در رابطه با آيت الله العظمي کاظميني بروجردي

اين رباعيات پس از حمله با تانک و زرهپوش و دستگيري طرف در نشريه‌ي اصغرآقا چاپ شد.

آن شیخ که با رژیم میزد چانه
مشتی آمد به چانه اش، جانانه
مهمان مهمان را نتواند دیدن
بیزار ز ریخت هردو، صاحبخانه

ای شیخ برای شیخ لشکر بکشی
یا نقشه ی انهدام رهبر بکشی
حالا که شکست خورده ای، مثل امام
بایست که جام زهر را سر بکشی

گیرم که تو با حضرت صاحب جوری
فرضاً که تو از جانب او مأموری
حالا که به اعماق اوین افتادی
حضرت ز تو پرسیده کدامین گوری؟

تو مثل حسین ، رهبری مثل یزید
هر لحظه قشون روی قشون گشت مزید
آن صحنه ی کربلا که شد خانه ی تو
حضرت همه را دید و ککش هم نگزید

آن شیخ که شمشیر ببستی از رو؛
میگفت که هست دست حضرت با او؛
دیدیم که روی گنبد مسجد نور
بنشسته و میگفت که بی.بی.سی کو؟

امروز اگر دعانویسی بکنی
یا سعی برای کاسه لیسی بکنی
حاصل ندهد به فارسی یا عربی
باید همه را به انگلیسی بکنی

شیخی آمد که شیخ ها رم کردند
بهر دفعش قشون فراهم کردند
با تانک و زرهپوش گرفتند او را
تا پایه ی این رژیم محکم کردند

شیخی آمد چو گرگ توی رمه شان
شیخان رژیم شد فزون واهَمه شان
آن روز، نبرد نابرابر دیدی؟
او یکنفری آمد و اینها همه شان

این ملاها که روبه مکّارند
از شارلاتانی مثال تو بیزارند
وقتی که فریب مردمان لازم شد
مکار تر از تو، خاتمی را دارند

شیخی که رژیم رفت و درگیرش شد؛
شمشیر کشی دفاع و تدبیرش شد.
دیدی که چگونه توی زندان اوین؛
بیچاره خودش غلاف شمشیرش شد!

آن شیخ که بر گله ی شیخان زده بود
شاگرد همان حوزه و دانشکده بود
شیخان همه وحشت زده بودند، چرا؟
زیرا که یکی چون خودشان آمده بود

دولت نه ز شمشیر و قمه میترسد
از حرف و کلام و کلمه میترسد
تا هست زبان به کام هر ایرانی
بیچاره رژیم از همه میترسد

پاسخ هاي حوزوي به بروجردي
-------------------------
- مغلوب شدی که علتش کم زوریست
محبوس شدی که مایه ی مسروریست
تو آمده ای که سهم ما را ببری
انگار که دست خودمان اینجوریست

آخوندم و دانش سیاست دارم
دانائی رهبری، ریاست دارم
از وضع مزاج مردمان آگاهم
با تجربه ای که در نجاست دارم

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی