بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

چهارشنبه 19 مهر 1385

شنيدستم که عمران صلاحي ....

دوستاني که راجع به زنده ياد عمران صلاحي مينويسيد .... من که نبودم و از دور شنيدم. چرا هيچکدامتان راجع حمله اي که به دفتر مجله کردند تا او را بگيرند، نمينويسيد؟ چرا از نيمه مخفي زندگي کردنش نميگوئيد؟ چرا از اينکه اسم قلمي اش را کرد «شکرچيان» حرف نميزنيد؟ هان؟
چرا از تهديدها و خط نشان ها و تعقيب ها ....؟
اگر يک جائي نوشته ايد و من نديده ام لطفاً خبرم کنيد يا اگر خبري داريد بگوئيد تا ما بنويسيم.

شنيدستم که عمران صلاحي
گذر ميکرد با وحشت ز راهي

ز دور آمد صداي پاسداري
که ميدانم کجا هستي سياهي!

شنيدستم که کارت خنده دارست
که استادي تو در طنز و فکاهي

اگر بار دگر چيزي نوشتي
گرفتار مني خواهي نخواهي

سرت را ميبرم من خنده خنده
ميان غش غشي و قاه قاهي

که گر بار دگر گفتي حکايت
بگوئي سبک تو کردم رعايت!

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی