بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

دوشنبه 19 تير 1385

آسوده شود شبی بخوابیم؟

جمعه گذشته اولین سالگرد بمبگذاری در متروی لندن بود. بهناز مزکّا بانوی جوان ایرانی هم که صبح به محل کار میرفت، جزو قربانیان بی گناه این حادثه، از دنیا رفت.
بعد از ظهر شنبه مزار نازی از سوی دوستداران و آشنایان گلباران شد.

***
دیروز سر مزار نازی
چشمان همه ز اشک پر بود
نفرت ز خشونت و جنایت
نفرین به عوامل ترور بود

«شاداب» بدان صدای لرزان
آن شعر قشنگ خویش را خواند
با آنهمه سعی، وقت خواندن
بغض آمد و باز اشکی افشاند

میگفت «صبا» به انگلیسی
از درد ِ نبودِ مادر خویش
وز رنج مضاعفش که بیند
بی مادری برادر خویش

در عمق سکوت غمگِنانه
آن گوشه سعید ِنوجوان بود
دزدیده نگاه خود ز مردم
چشمش به زمین و آسمان بود

بر شانه خسته جمیله
بگذاشت دمی صبا سرش را
انگار ز گرمی تن او
میجست صفای مادرش را

«نادر» که گذشته بود بر او
یک سال فراق و بچه داری
میگفت از آنچه رفته بر او
دلخسته ولی به بردباری

«اسفند» رفیق نازنینی است
میخواند سه صفحه رنجنامه
بی حوصله بودم و نمیداد
گوشم به شنیدنش ادامه!

«گنجی» که رسید، رفته بودم
گفتند که اندکی سخن گفت
از جمله ز مشکل فلسطین
کوتاه برای انجمن گفت

برمیگشتم به سوی خانه
گوشم به صدای رادیو بود
اخبار مسابقات فردا
از هر خبر دگر جلو بود

گوینده در آخرین دقیقه
ضمناً خبری همیشگی داد:
«یک بمب جدید منفجر شد
کشتار جدید شد به بغداد»

گوینده دوباره یک خبر گفت
انگار که رفته بود یادش:
«اسرائیل گفت بر فلسطین
بمباران را کند زیادش»

برگشته ام از مزار نازی
جانم همه غرق یک سؤال است:
«آیا تروریسم میشود نیست؟
اینطور که میرود محال است»

آسوده شود شبی بخوابیم؟
از وحشت ِ وحشت آفرینان؟
یا اینکه نشسته اند با هم
هر روز کشند نقشه اینان؟

«با بوش و بلر نشست دارند
پوتین و شیراک»
(رادیو گفت)
آسوده بخواب جان نازی
آسوده فقط چنین توان خفت!

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی