بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

شنبه 17 دي 1384

دوباره ميگولمت وطن!

مشغول دورخيز بزرگ است - آخوندک عبا شکلاتي
رفته به کار جلب توجه ---- با آن فريبکاري ذاتي
خواهد که آفتابه* خود را -- پس گيرد در الکشن آتي**

------------------
*اشاره به آن عکس مونتاژي شاهکار.
**الکشن انگليسي را به جاي انتخابات از يک دوم خردادي حرفه اي! وام گرفتم.(البته به ضرورت شعري)
----------------------------------------
براي سمفوني انگشت نگاري به ادامه مطلب کليک کنيد
مپرسید با من چکاریده اند
به انگشت مخلص نگاریده اند

سمفونی انگشت نگاری

مپرسید با من چکاریده اند
به انگشت مخلص نگاریده اند

ببخشید انگشت من جوهریست
به منظور تقلیل وحشیگریست

نه اینکه خطرناک هستم بسی !
خطرناکتر نیست از من کسی

نه اینکه به هنگام قتل و قتال
ندادم به قربانیانم مجال

نه بر مردم کابل و قندهار
ز بالا زدم تیر و کردم فرار

نه اینکه زدم بمب بغداد را
به کوی و گذر کشتم افراد را

نه دیکتاتوران را شدم پارتی
نه چپ را سپردم به مک کارتی

حواله نمودم حقوق بشر
به صدام ، پینوشه ، ملاعمر

نه هر قتل عامی که شد در جهان
به من مرتبط شد علن یا نهان

نه کشتم کسان را پی لفت و لیس
چه تنها چه با یاری انگلیس

نه اینکه ندارم مروت کمی
به مردم «سیا زخم» دادم همی

نه اینکه بود احتمالش زیاد
که از سر بگیرم قتال و فساد

پس اینجا شد انگشت من جوهری
به قانون امنیت کشوری

در این مرز یو.اس.ای_ی پر گهر
چمدان من گشت زیر و زبر

همانا که شد ساک من پشت و رو
پی امنیت پاره شد زیپ او

دو تا افسر آنگه بیامد پدید
یکی شان سیاه و یکی شان سفید

دو تا «گنده بک» اسلحه بر کمر
وزین بیشتر وصفشان بی ثمر

دم گیشه ی خود مرا خواستند
ز وزنم سه کیلو و نیم کاستند

شدم غرق وحشت دم گیشه شان
که گوئی جنایت بود پیشه شان

یکی شان کلفتی به من بار کرد
سپس آن یکی نیز تکرار کرد

نفهمیدم آن لهجه از بخت خوش
و گرنه که خود میشدم زجرکش

شنیدم یکی گفت این خائن است
عجب شکل اسامه بن لادن است

بود شکل صدام ، گفت آن دگر
و یا شکل دائی_ی ملاعمر

یکی شان زمن کرد حالا سوال
تو طیاره دزدیده ای تا به حال؟

بگفتم که میترسم از ارتفاع
ندارم از این رشته هیچ اطلاع

به خردی ولیکن خطا کرده ام
گهی بادبادک هوا کرده ام

بگفتا ترور کرده ای هیچکس؟
بگفتم فقط با مگس کش مگس

بیا گفت حالا به دنبال من
گرفته شده کاملا حال من

بسی بود مامور در یک اتاق
سیاه و سفید و زن و مرد چاق

سه ساعت در آنجا نشستم بصف
چو شد نوبتم پا شدم با شعف

به جوهر زدم پنجه و مشت را
به کاغذ زدم هر چه انگشت را

هر انگشت من ثبت اسناد شد
دلم واقعا زین عمل شاد شد

خدائی که زحمت به خلقم کشید
شش انگشتی ام کاش می آفرید

که از بهر صلح و نجات بشر
شود سهم من یک عدد بیشتر

مرا گر که هفتاد تا مشت بود
به هر مشت هفتاد انگشت بود

برای جلوگیری از قتل عام
همه جوهری می نمودم تمام

دو دستی چنان میزدم هِن وهِن
که گوئی پیانو زند بتهوون

چنان بهرشان میزدم سمفونی
که لذت برد روح اِتا زونی*
__________
* اتا زونی = ایالات متحده. (به فرانسه و به ضرورت شعري)

نظر های شما (0)     
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی