بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

سه شنبه 22 شهريور 1384

گزارش معالجات سیامک پورزند

« تهران- خبرگزاري كار ايران - سیامك پورزند، روزنامه نگار و فعال سياسي گفت: با اطلاع مقامات بهداري اوين در حال انجام معالجات و درمان خود هستم. وي افزود: گزارش معالجات و گواهي پزشكان خود را به صورت دائم جهت استحضار مقامات زندان اوين به بهداري اين زندان ارسال مي‌‏كنيم.»

به استحضار عالی میرساند
ادامه دارد اینجا آزمایش
نمیدانم چه بر من رفته کلاً
که هستم حامله مشغول زایش .......

مرا درد آمده مجرای ادرار
نمیدانم چرا راهش گرفته
اذیت کرده بودم بازجو را
گمان دارم مرا آهش گرفته

به استحضار عالی میرساند
وجود من مقاوم نیست ذاتاً
هرآنچه داشتم تعریف کردم
اضافه نیز گفتم احتیاطاً

ازین لکنت نشد راحت زبانم
اگرچه کوشش بسیار کردم
از آن شلاقزن شرمنده هستم
که قدری دیرتر اقرار کردم

به استحضار عالی میرساند
ندارم هیچ از شخصی شکایت
ز مجری های این برنامه دارم
سپاس و قدردانی بی نهایت

به استحضار عالی میرساند
که از آرنج، یک دستم چلاق است
چلاقی یادگار بچگی هاست
دلیلش سوختن روی اجاق است

به استحضار عالی میرساند
که گوشم کر شده هردو چپ و راست
گمان دارم که مال ثقل سرد است
پریشب ها زیادی خورده ام ماست

نمیدانم خدایا چشم هایم
چرا باید به این حد خسته باشد
اگرچه بازجویان لطف کردند
که در سلول ، چشمم بسته باشد

امان از من بریده درد پایم
نه رفعش با مسکن شد نه آمپول
فقط بی احتیاطی خودم بود
زیادی راه رفتم توی سلول

به استحضار عالی میرساند
دوتا از دنده هایم تو نشسته
یقین اسکی که میکردم به زندان
زمین خوردم؛ ترک خورده، شکسته

گهی در خواب می بینم که چیزی
فرورفته به من تا بند آخر
گمانم یادگار روزگاریست
که ما را تنقیه میکرد مادر

شبانه توی بستر میکشم جیغ
ز حمله کردن شخصی خیالی
یقین این مال قایم موشکی بود
که بازی کرده ام در خردسالی

به روی کله ام در عهد خردی
هونگ افتاد از بالای گنجه
الا ای بازرس های بشردوست
دیس ایز نات مطلقا جای شکنجه

به استحضار عالی میرساند
سرم بر روی گردن میخورد لق
گمانم سایدافکت مشت و مالی است
که داده سابقاً دلاک احمق

گمانم رفته باشم زیر ماشین
که له گشته تمامی وجودم
بطوریکه به هنگام دوگانه
شود قاطی رکوعم با سجودم

نمیدانم چرا چندی است اینجا
مرتب میرود چشمم سیاهی
گمانم جای «عینکذره بینی»
زدم دودی به چشمم اشتباهی

اگر بهداری زندان کند لطف
من آنجا چند مدت کار دارم
اخیراً ریخته موی سر من
به بهداری بیایم مو بکارم

هر آن لحظه ز رهبر یاد کردم
وجودم سر به سر شوق و شعف شد
به نام او مزاجم میکند کار
به لطف او یبوست برطرف شد


به استحضار عالی میرساند
درونی پرامید و شاد دارم
بنازم خاتمی را ، هرچه دارم
همه از دوم خرداد دارم
تمام


نظر های شما (0)     
 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی