بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

چهارشنبه 29 آبان 1381

حکايت اول: در سنترپارک معروف

حکايت اول:
در سنترپارک معروف نيويورک، يک سگ وحشي به پسرک حمله ميکند و قصد لت و پار کردن او را دارد.
مردي شاهد است و خود را بر روي سگ مي اندازد و از پسرک کنارش ميکشد و چندان گلوي سگ
ميفشارد که سگ هار ميميرد.
در حال خبرنگار نيويورک تايمز سر ميرسد و مرد را تحسين ميکند
و ميگويد تيتر اول فردا چنين است: « مرد شجاع نيويورکي جان پسري را نجات داد »

مرد ميگويد ولي من نيويورکي نيستم. خبرنگار ميگويد پس تيترميزنيم:
« آمريکائي قهرمان جان پسري را نجات داد»
مرد ميگويد ولي من آمريکائي نيستم، پاکستانيم.

فردا نيويورک تايمز با اين تيتر در ميآيد:
« يک مسلمان متعصب سگي را در سنترپارک خفه کرد!»
« اف بي آي احتمال ميدهد القاعده در اين جنايت دخيل باشد»
***
حکایت دوم
در فلسطين، پيرمردي که ميخواست در زمين خانه اش سيب زميني بکارد، با خستگي
نامه اي به پسر مبارزش که در زندان اسرائيلي ها بود نوشت: پسرم. تو الان بايد اينجا
مي بودي و در شخم زدن زمين به پدر پيرت کمک ميکردي.

از پسرش جواب آمد: پدر مطلقاً به زمين مقابل خانه دست نزن. مبادا آنجا را شخم بزني!
صبر کن من بيايم پدر. دست نگهدار. مي فهمي؟

فرداش از پدر نامه آمد: پسرم. بعد از پيغام تو سربازان اسرائيلي ريختند و با عجله تمام
زمين را شخم زدند و خاکش را زير و رو کردند. انها دست خالي برگشتند ولي حالا من
ميتوانم با خيال راحت سيب زميني بکارم.

--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی