بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

جمعه 15 آذر 1381

سلام ايميل من بکلي قطع

سلام
ايميل من بکلي قطع شده مشتري قبول نمي کند! انگار وصلش با فصلش قاطي شده و فعلا از کار افتاده. علتش را با اینکه فنی نیستم میدانم. پولش را نداده بودم.
يکي به يکي گفت آن چکي که به من دادي برگشت خورد. گفت حتما پول توي حساب نبوده!
من هر چند وقت به چند وقت يک روز صبح که از خواب بيدار ميشوم هرچه پرداختي و قرار و مدار و تعهد و حواله ي بانکي است قطع مي کنم ببينم چه اتفاقي ميافتد. علتش را هم خودم ميدانم چرا قطع ميکنم با اينکه فني نیستم!!
بعد از چند روز، سر گلايه و تهديد سازمانهاي مختلف شروع مي شود. نامه پشت نامه.( براي تمرين انگليسي خیلی خوب است). بعضي ها لحن ملايم دارند.« اي آقا مستر خرسندي. شما که اهل اين حرفها نبودي. قطع چرا کردي؟ ما که با شما اين حرفها را نداريم. نميخواي پول بدي نده. ولي بفرست با اولين پست بياد هادي جان. مشکلي هست به شخص من تلفن کن.امضا ميس دوشیزه کيسی باربوکسونَ» جون ننت.
گفتم بعضي نامه ها لحن ملايم دارد. تهديدشان ملايم است. مستر خرسندي . خلاصه اگر تا 7 روز ديگر اين پول را ندهي سرت را با مقداري پنبه چنان ميبريم که خودت داوطلبانه پول پنبه ی مصرفي را هم بدهي.

اما توي اين قطع کردن ها و زيرش زدن هايي که ميکنم هميشه يک چندتايي تعهد و پرداختي باطل ميشود که بهيچ جايي بر نميخورد و من اصلا يادم نمي آيد براي چي از حسابم برداشت ميکردند.
ايميل ما هم همينطور شد. از بس تقاضا کرده بودم کسي برايم ايميل نفرستد، آه همه مرا گرفت . حالا خودم هم نميتوانم بفرستم!
های. زیر چاپ. شاپرک خانوم خبر داد که باباجان ایمیل را درستش کردم. چه خوب. راستی من از بعضی دوستان که ایمیل میفرستند نشانی شان را میخواهم برای ارسال روزنامه ی اصغرآقا که به زودی در میآید.
برای جوان ترها و آنهائی که در ایران هستند بگویم که اصغرآقا 23 سال پیش به عنوان اولین نشریه اپوزیسیون در لندن منتشر شد و 318 شماره اش در آمده و از وقتی من وارد عالم هنر شده ام! متوقف مانده که دوباره راه میافتد و این دیرسال ترین و با دوام ترین نشریه مستقل خارج کشور تا حالا چند تن را در ایران به زندان انداخته که شرحش را بعدها خواهم داد.
این را داشتم میگفتم. در جریان این آدرس خواستن ها آنهائی که از ایران تماس گرفته اند گاهی جا میخورند. بهرحال چون ایمیل ها مبدآش معلوم نیست یا اگر میشود فهمید من دنبالش نمیروم، همینجا بگویم که اگر در ایران هستید فعلاٌ آدرس ندهید تا برگردیم و با پست شهری بفرستیم.
-----------------------------------------------------------------

عجب. من راجع به این فیلم « آواز قو» نوشتم. گفتم قضیه بیخ پیدا کرد. حالا دوستان میگویند آقا جان فيلم ( آواز قو ) را رها کن برو فيلم سگ کشي بهرام بيضايي را ببين. رفتم دیدم. يعني فيلم آمد خانه. ديدم. فيلمي است براي خودش. بعضي جاهاش انگار با بي حوصلگي و خلق تنگ رفع و رجوع شده. اما تصوير گويايي از جامعه ي امروز ما ميدهد. حالا يکي از دوستان گفته فيلم باران را ببين. گفتم پيداش کنند.
حالا از دوستانی که آوازقو را دیده اند خواهش میکنم در یکی دوسطر- حدود 20 کلمه- راجع به آن ایمیل بزنند تا دیگران هم بخوانند. با حروف فارسی نه ها. با همین ابی سی دی .....به این نشانی:
hadikhorsandi@aol.com
اين کتاب را هم بگذاريد بگويم. يکنفر گفته کتاب خوبي است. من هنوز نخوانده ام. تازه درآمده(آيا خدا مرده؟) نوشته هوشنگ معين زاده. انتشارات نيما. سوآل خوبي کرده. بدبختي خدا اين است که اگر مرده هم باشد خدا بيامرزي ندارد و بايد بگويم خودش بيامرز. کتاب «آیا خدا مرده» را هرکس خوانده چند خط بنویسد بفرستد لطفاٌ.
حالا که صحبت کتاب شد. اين هفته يک کتابفروشي در آلمان افتتاح شده که خوب است همه بدانيم .(کتاب آيدا) در شهر بخوم. تلفن رايگان براي سفارش کتاب گذاشته 282 32 24 0800 .اما چه فايده . يکی از دوستان گفت کتاب را که رايگان نميدهد.گفت بهتر است تلفن را پولي کند. کتاب را مفت بدهد. اين هم ايميلشwww.aidabook.de
اين هم مغز آگهي اش:« با مديریت اکرم جوادي. کتابدار کتابخانه فارسي آگاه و کارمند سابق نشر نيما .اسن» اميدوارم با خوبي و خوشي اين استعفا و آن گشايش انجام شده باشد. کتابفروشي هرچه باز شود کم است. من در خرسندآپ کمدي هايم خيلي از اين مقوله حرف ميزنم و از غريب افتادن کتاب در غربت. از کتابهايي ميگويم که توي قفسه سوپر مارکت هاي ايراني کنار جنس هاي ديگر حضوري غريبانه دارند. شرح ميدهم دیدار خود را از يک سوپر مارکت ايراني در تبعيد که صاحب سوپر مارکت هم از آنجا که بقال نبوده و خود را بقال نميداند و از آنجايي که خود اهل فرهنگ وکتاب است آورده در قفسه ها کتاب هم چيده است. دمش گرم. اما بعد ميگويم ما ايراني ها از کتابفروشي کتاب نميخريم. کتابفروش هامان دارند ميروند برنج باسماتي بياورند...... و اين سروده را میخوانم با عنوان در سوپرغربت.

در سوپر مارکت به دنبال کتاب
رفتم و گشتم براي انتخاب

مارکت ايراني دور از وطن
یا همان بقالي مشدي حسن

جنس گوناگون فراهم کرده بود
کلي از ايران کتاب آورده بود.

ديدم آنجا لابلاي جنسها
چهره چندين کتاب آشنا:

فال حافظ کرده جا پهلوي قند
آسپرین پهلوي نسل دردمند

ظرف حلوا پهلوي سنگ صبور
لوبیا چشم بلبلی با بوف کور

سرکه شیره پهلوی صلح و مصاف
کاپیتال مارکس پیش پیف باف

شعرنو پیش مربای تمشک
پهلوی آثار آل احمد زرشک ....
ای بابا. فکر میکردم از برش دارم. کاملش را بعد مینویسم. ببخشید.
------------------------------------------------------------------------------------------------

باز اين رفيق شاعر ما جلال سرفراز - توده ای دوست داشتنی - نقد نوشته صداي يکی را درآورده. (حالا من هم یکجور ميگويم، انگار جلال جان هر روز صداي کسی را در مي آورد).
خانم شهلا آقاپور نقاش و شاعر مقيم برلين ميگوید ( اگر ايشان در آن روز (روز نمايشگاه) بطور دقيق به تفسير دکتر اولاف مونسبرگ نويسنده و استاد دانشکده هنر برلين در رشته شناخت تاريخ هنر توجه ميکردند خيلي از مسايل هنري و فلسفي آثار من برا ی ايشان روشن ميشد...)
اي بابا شهلا خانم جان. اگر آدم بخواهد براي یک نقد نمايشگاه، بنشيند پاي صحبت دکتر اولف مونسبرگ و گوش هم بدهد، آنوقت بايد يک روزنامه هم پيدا کنيد که اين نقد توي آن چاپ شود. کيهان لندن با سردبير عقب افتاده اي که بيشتر کارچاق کن است تا روزنامه نگار، همين نقد جلال سرفراز هم از سرش زياد است. ( خواهش میکنم به من ایراد نگیرید که پس چرا به کیهان لندن آگهی میدهم. اولاٌ در این روزنامه یک عده انسان شریف و با فضیلت هم کار میکنند که هیچ سنخیتی با هوشنگ وزیری سردبیر ندارند و ثانیاٌ .... اجازه بفرمائید این ثانیاٌ را بعداٌ خدمتتان عرض کنم.)
------------------------------------------------------------------------------

ای بابا. پرزیدنت خاتمی به دانشجویان کم محلی کرده. گند همه چیز دارد درمِیآید. دوست ما میگوید آدم هایی مثل .................. که آبرویشان را گذاشتند روی خاتمی ... گفتم ................. کی آبرو داشته .....؟ جاخورد دوستمان. ترش کرد. گفت حاضری همینجوری بنویسی؟ گفتم نه. من که ننشسته ام اینجا بیخودی آدم ها را گنده کنم. گفت تو .............. را می شناسی؟ گفتم چهل سال از دور و نزدیک. هیچوقت هم جز ادب یا مدارا با من نکرده. هیچوقت هم در رابطه ای نبوده ایم که هیچ جور اختلافی بین ما بروز کرده باشد. گفت پس چرا اینطوری راجع بهش حرف میزنی؟ این حرف گنده ایست که تو میزنی. گفتم تقصیر خودش است که بی آبروست.
( دم آخر جای اسم را نقطه چین کردم. اینجوری بهتر است. فرقی هم نمیکند!)
شب خوش. یا صبح به خیر. بستگی دارد کجای دنیا باشید و ساعتتان چند باشد. دوشنبه مفصل تر در خدمت خواهم بود. فعلاٌ

--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی