بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

جمعه 18 بهمن 1381

سلامسلام ديروز صبر کردم ببينم

سلامسلام
ديروز صبر کردم ببينم تکليف جنگ چه ميشود. شنيدم صدام حسين دو تن از بازرسان سازمان ملل را عازم واشينگتن کرده که معلوم کنند آيا آمريکا سلاح کشتار همگاني در اختيار دارد يا نه؟
ظاهراً به او اطلاع داده اند که آمريکا خودش سلاح اتمي دارد اما به روي خودش نميآورد.
صدام به خبرنگار روزنامه ي اصغرآقا گفت: اگر ثابت شود آمريکاسلاح شيميائي و ميکروبي دارد ، باز هم من به آمريکا حمله نميکنم مگر اينکه انگليس ها رضايت ندهند.

-----------------------------------------------------------------------------


اين چند سطر را من منباب تدريس روزنامه نگاري به روزنامه نويسان غربي نوشته ام.

تدريس ژورناليزم غربي

صدام نموده ست جنايات فراوان
در صفحه ي اول خبرش را بگذاريد

در صفحه ي دوم ز وليعهد بگوئيد
عکس پسر کره خرش را بگذاريد

افشاگري ي صفحه به صفحه بنمائيد
اسناد فساد و ضررش را بگذاريد

هرکس که عليه اش نظري داد بگيريد
يک صفحه ي کامل نظرش را بگذاريد

يک سطر هم از قول من آنگه بنويسيد
« مأمور شما بود ، درش را بگذاريد »
------------------------------------------


سفارشات پذيرفته ميشود
----------------

Janabe aghaie Khorsandie grami, Droodhai garmam ra bepazirid

Lotfan baraie 8 mars (rooze zan) yek sheri begoueed keh dar an sangsasr,
ezdevaje dokhtar bacheh ha dar senne 9 salegi (sogate enghlabeman!!!!), va
balahaii keh mollahaie past sare zanhaye irani miavarand gofteh shavd.

Delam mikhad sheretan az noe e yad e booy e joulian ayad hami bashad ke bar
del benishinad va khofte ha ra bidar bekond. Agar bidar beshavand!!!.
"Kourosh khoro pof nakon mellat khanidand". Ba sepaase faraavan. Va farda az
aane mast.

Ba arezooie behroozie hamishegi.

Maaziar A ///////
maaziar_a@////.com

حافظ ميگويد « ميان گريه ميخندم ....» براي شما هم اين حالت پيش آمده.من اين ايميل را که گرفتم نميدانستم بگريم يا بخندم!
مازيار الف (که من کمي نام و نشانش را پوشاندم) خواسته است که من به مناسبت 8 مارس ( روز جهاني زن ) شعري بگويم که در آن سنگسار، ازدواج دختر بچه هاي 9 ساله و بلاهائي که ملاهاي پست سر زنان ايراني ميآورند گفته شود.
مازيار عزيز خواسته است شعر من ضمناً « از نوع ياد بوي جوليان ( جوي موليان ) آيد همي » باشد که البته منظورش اين است که شعري بگويم که ياد شعر معروف رودکي را زنده کند. اگرچه که از ياد هم نرفته است.
نامه اش را خودتان بخوانيد. تلخ است و خنده دار. شيرين است و اندوهبار.
نميدانم مازيار عزيز چند ساله است و در کجاست. درود بر او و آنهمه صفاي سادگي اش و دل پر دردش.
با ما تماس بگير مازيار جان. خوشم آمد از حرف زدن و شعر سفارش دادنت. خوشم آمد که غم دختر بچه هاي 9 ساله را ميخوري که به عقدتجاوز درميآيند.دمت گرم که به من ايميل ميزني که شعر سنگسار بگويم و ميخواهي آنطور که رودکي با سروده اي اميرنصر ساماني را به بخارا باز گرداند من هم شعري بگويم که خفته ها را بيدار کند.
چشم عزيزم. بگذار اول خودم بيدار شوم.
« کورش خور و پف نکن ملت خوابيدند » مازيار ميگويد. بعد هم اميد ميدهد که« فردا از آن ماست » !
ولي مازيارجان ملت نخوابيده است. يکي اش خودت که برميداري ايميل ميزني و به مني که 41 سال است دارم مينويسم و ميسرايم سوژه ي شعر ميدهي. بي انصاف هيچ فکر کردي من چي بنويسم راجع به سنگسار؟ چه طنزي بنويسم؟ البته من مخلص 8 مارس هم هستم. اتفاقاً پارسال در همين لندن به دعوت سازمان زنان 8 مارس يک برنامه ي خوبي براشان اجرا کردم، اما مازيارجان در شرح جناياتي که اين ها با زنان کردند و با مردان کردند زبان طنز هم قاصر است.
حال اين دوبيتي من جايزه ي تو عزيز به مناسبت سالروز سياهروز 22 بهمن.

آمد و با همه ي پختگي ام خامم کرد
ملت زنده بدم امت اسلامم کرد
بر درختي که خودم کاشتم آويخت مرا
با طنابي که خودم بافتم ، اعدامم کرد
--------------------------------------------


راستي طنز چيست؟ در باره ي سنگسار ميتوان طنز گفت؟
راجع به تعريف طنز، اين را دو سال پيش در يک مصاحبه ي کتبي نوشتم:

« هي در مصاحبه ها از من ميپرسند که طنز چيست يا تعريف طنز چيست؟ - ( اين «هي» نه به اين معني است که صف بسته اند و هي با من مصاحبه ميکنند. اين براي تأکيد بر تکرار اين سؤال < طنز چيست است > وگرنه، نه کسي نوبت گرفته که مصاحبه کند نه من انتظار نشسته ام که بيايند مفت و مجاني با آدم مصاحبه کنند و بعد هم سرش را بزنند و تهش را بزنند و هر وقت خواستند هرچيش را خواستند منتشر کنند. اين خارجي ها با آدم مصاحبه ميکنند پولش را ميدهند هي هم نميگويند طنز را تعريف کن که آدم را رواني کنند.)-

رفتم پيش روانپزشک بالأخره که آقا من تعريف طنز را نميدانم و اين کلي کنفي دارد. گفت نه عزيزم کنفي چرا؟ تو توليد ميکني، خلق ميکني، وظيفه نداري توليد خود را تعريف هم بکني. ببين آقاجان. مرغ، تخم ميگذارد و ميرود. ديگر به او مربوط نيست که تخم مرغ چه موادي دارد و چه خواصي دارد؟ کار مرغ، تخم گذاشتن است. حالا ديگران هستند که در باره ي اين تخم مرغ و فرق خاگينه و نيمرو اظهار نظر ميکنند بدون اينکه يخه ي مرغ را بگيرند که بيا تخم مرغ را تعريف کن. تو هم همينطور.
دکتر روانشناس اينها را که گفت قانع شدم و قدقدکنان مطبش را ترک کردم.

-------------------------------------------------------


طنز را گاهي در متن يک خبر کاملاً جدي ميتوانيد پيدا کنيد.( که خبر را جدي تر ميکند) نه البته در خبرهاي مربوط به ملاحسني امام جمعه ي حقه باز اروميه که با اراجيفي که از پيش آماده کرده حتي موفق ميشود که طنزنويس باقابليتي مثل ابراهيم نبوي را هم بگذارد سر کار!
اين هم باز طنز نيست که:
« محسن رهامي دبير انجمن اسلامي مدرسين دانشگاهها با اشاره به روند به حكومت رسيدن حضرت علي(ع) افزود: بعد از قتل عثمان و ازدحام مردم براي بيعت با حضرت علي(ع)، وقتي مردم هجوم ميآوردند و پذيرفتن حكومت و خلافت را از حضرت علي درخواست ميكردند، ايشان مطلب كوتاهي ميگويند مبني بر اين كه اوضاع نسبت به زمان پيامبر عوض شده، مرا رها و كسي ديگر را براي حكومت و خلافت انتخاب كنيد؛ اگر مرا انتخاب كنيد، بايد بدانيد كه حركت رسول الله را ادامه خواهم داد.
وي در ادامه گفت: اميرالمومنين(ع) به حكومت رغبتي نشان نميدهند چنانچه در خطبه هاي خود اين حكومت را بي ارزش تر از رطوبت عطسه ي بزي معرفي و سعي ميكنند از آن فاصله بگيرند....»

خوب اين طنز نيست.
طنزش اينجوري ميشود که بگوئيم رطوبت عطسه ي بز که جاي خود دارد ، حکومت اگر پشکل بز هم باشد ، امروزه اين حضرات براي اينکه زودتر از ديگران به آن دست بيابند چنان با عبا و عمامه خود را به مرکز توليد پشگل ميچپانند که فقط نعلينشان بيرون ميماند!

اما خبر بعدي طنزش در خودش است و تفسير طنز لازم ندارد. خبر ، با طنزي که در آنست جدي تر ميشود. خبر ساده و کوتاهيست مربوط به دستگيري روزنامه نگاري به نام سيامک طاهري. همسر سيامک طاهري براي خبرنگار « امروز » توضيح ميدهد که مأموران چگونه وارد خانه شدند:

« توضيحات همسر سيامك طاهري درباره نحوه بازداشت وي .......
......مهشيد حمزهپور درباره هويت مراجعهكنندگان به منزل سيامك طاهري اظهار داشت: سه نفر به بهانه اينكه بستهاي براي ما آوردهاند، آمدند؛ من هم روز تولدم بود، فكر كردم براي من باشد...... » !!

تولدت مبارک مهشيد خانم. اميد که هرچه زودتر شوهرت از چنگ اين جنايتکاران آزاد شود.
-------------------------------------------------------------


مرد سياست در روز قيامت
-------------------------------
رنجنامه ي مهندس سحابي، براي رؤساي سه قوه ، دل هر آدم بي دردي را به درد ميآورد (غير از همان سه نفر).
يکنفر خودي را ، مسلمان معتقد ملي- مذهبي را به مرگ خودش راضي ميکنند که در عزيزترين دهه هاي زندگي ، نامه برايشان مينويسد که بابا اعدامم کنيد راحت شوم!
نامه ي اين سياستمدار دوست داشتني و شريف و سليم النفس چنين پايان ميگيرد:

«خواهشم اين است كه اگر مرا فردي مضر به حال كشور و ملت و اسلام و انقلاب ميدانيد، با اعدام من خود و كشور را از شر بنده رها كنيد. بالاخره دنيائي ديگر و حسابرسي ديگري در پيش است .... »

جاي خوشوقتي است که اعتقادات مذهبي مرد بزرگي چون او در عين نااميدي و درد ، دل او را به اين چراغ روشن نگهميدارد که بالأخره روز قيامتي هست و حساب و کتابي در کار خواهد بود. اين نامه اگر در تاريخ بماند بابت ايماني است که اين مرد سياسي به بهشت و جهنم نشان ميدهد و دلش گرم است که در « دنياي ديگر » حساب رؤساي سه قوه را خواهد رسيد.

نميدانم ذهن مهندس سحابي دنياي ديگر را چگونه مجسم ميکند. من از روي پرده هاي مرشدهاي دوره گرد که در کودکي ديده ام چند صحنه از بهشت و يک صحنه از جهنم را اينجا ميآورم.

ببين و تماشا کن. اينجا روز بيست و چهارهزار ساله. اون سرخي خون که مي بيني داغي صحراي محشره. آهاي مسلمون ! بيا جلو گوش بده . ببين عقرب به مار غاشيه چي ميگه.

عقرب – اين کيه داري ميخوريش؟
مار غاشيه – رئيس قوه ي قضائيه ي جمهوري اسلاميه. نميدوني چقدر مهندس سحابي رو اذيت کرده.
عقرب – اِ ؟ اونه ؟ پس بذار منم خدمتش برسم.
مارغاشيه – باشه ولي اون افعي رم صداش کن بياد. قرار بود خبرش کنم. وقت نکردم......
عقرب – چي بهش بگم؟
مارغاشيه – بگو ناهار ، هاشمي شاهرودي داريم. خودش ميدونه.
عقرب - اون از اين چيزها بخوره مسموم ميشه!

آن سوي تر دارند آخوندي را از وسط اره ميکنند. آخوند در آستانه ي اره شدن اعتراض دارد:

آخوند – اينورتر! اينورتر!
مأمورعذاب – چه مرگته؟
آخوند – اره ت وسط نيست. دو سانت بايد بدي اينطرف!
مأمورعذاب – چه فرقي ميکنه؟
آخوند – از نظر شرعي فرق ميکنه.
مأمورعذاب – چرا اين مهندس سحابي رو اينقدر اذيت کردي؟
آخوند – خدا لعنتش کنه هرکي اذيتش کرده.
مأمورعذاب – تو مگه رئيس جمهور نبودي. چکار ميکردي در برابر گروه هاي فشار؟
آخوند – لعنتشون ميکردم!
مأمورعذاب – اينجا خوبه؟
آخوند – نه. هنوز نيم سانتي مونده . ولي ديگه مهم نيست. من اهل تسامح و تساهل.....
مأمورعذاب - حالا نصفت تساهل شد ، نصفت تسامح. دوباره ميچسبونمت بهم ، اره ت ميکنم.

در همان نزديکي يکي دارد گرز آتشين را توي حلق کروبي ميکند.

کروبي – همينه؟
مأمور – نه . اين قبل از دستورشه. بعد رو آتيش ميچرخونيمت کباب شي.
کروبي – آخه واسه ي چي؟
مأمور – واسه ي بلاهائي که سر مهندس سحابي آوردين! خجالت نکشيدين؟ نامه شو روي سايت گويا نخوندين؟
اونکه از خودتون بود. اونکه مسلمون مؤمن و معتقدي بود.
کروبي – د. از خودمون نبود.

در بهشت
زير درختي با ميوه هاي طلا و نقره کنار جوي عسل ، روي تختي از پر قرقاول هاي ماده ي بهشتي مهندس سحابي دمر خوابيده و دوهزار و هفتصد حوري و ملائکه دارند ماساژش ميدهند.

مهندس سحابي – آخ آخ پائين تر. اينجا جاي شکنجه ي اوله. آخ آخ .
ملائکه – انگشت به هرجاي بدنتون بذاريم ، اونجا مثل روز اول جوون ميشه.
مهندس سحابي – قربون دست همه تون. پائين تر ... پائين تر ... پائين تر ...

در اين وقت يک غلمان که از لحاظ زيبائي و طراوت کار هشتهزار غلمان را ميکند از آسمان ميآيد:

غلمان – اين کيه ؟
يکي از حوري ها - مهندس سحابي.
غلمان – چکار کرده؟
حوري – توي جمهوري اسلامي خيلي براي مذهب تلاش کرده.
مهندس سحابي – و براي ايران.
حوري – اونش ديگه به ما مربوط نميشه. بهشت و دوزخ فقط در راستاي وظايف مذهبي کار ميکنه.
مهندس سحابي – من مذهبي ي خالي نبودم. ملي – مذهبي بودم.
حوري – ملي من نميدونم چيه.
مهندس سحابي – ملي طرفدار ملته. به مسائل مربوط به مردم اهميت ميده . به عيد نوروز احترام ميذاره. شب
چهارشنبه سوري از روي آتيش ميپره . ملي – مذهبي به امور ملي و مسائل مذهبي هردو
اهميت ميده.
حوري – يعني چکار ميکنه؟ چهارده معصومو ميبره سيزده بدر؟
مهندس سحابي – چرا مسخره ميکني خواهر ملائکه؟!
حوري – منظور بدي نداشتم. حالا بگم يکخرده برادر غلمان ماساژتون بده؟
مهندس سحابي – نه نه. گناه داره. شما هم خواهر ...
حوري – چيه؟ روسري سرم کنم؟
مهندس سحابي – نه ولي از پشت که ماساژم ميدين يک خرده فکر ميکنم از نظر شرعي چيزه ...... يعني ....
درسته که اينجا بهشته و شما به ما حلالين اما به قول مرحوم بازرگان ... راستي خواهر حوري.
يک چيزي ميخواستم بپرسم.
حوري – بفرمائيد آقاي مهندس.
مهندس سحابي – ميگم شما خبر دارين که رؤساي سه قوه ي مملکتي به سزاي اعمال خودشون بابت بلاهائي
که سر من آوردند ، رسيده اند يا خير؟
حوري – چطور مگه؟

مهندس سحابي – آخه من از زماني که مهندس شدم هميشه آرزو داشتم که بعد از اين دنياي آخرت و اين بهشت و جهنمي که هست ، يک دنياي سوم هم باشه ( به حالت زاپاس ) که اگه در اينجا به شکايت آدم رسيدگي نشد ، اميد آدم به حسابرسي در « قيامت فينال » باشه. حالا راستش ميخواستم بپرسم شما ها هم معاد و آخرت و روز قيامت دارين؟ اگه اينجا ملائک از هم شکايت داشته باشند ، يا يک بنده خدائي از اون دنيا اومده باشه اينجا و حسابش با اونهائي که آزارش دادن تسويه نشده باشه ، يا يک گناهي از آدم سر بزنه ، يک آخرت ديگه هم هست که من بهش اميدوار بشم و به عنوان يک روشنفکر مذهبي براش تبليغ کنم و روي توده هاي بي خبر بهشت و جهنم اثر بذارم؟

حوري - والله چه عرض کنم استاد.
مهندس سحابي – پائين تر ... پائين تر ....
hadisara.com/weblog

--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی