بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

جمعه 19 ارديبهشت 1382

از سفر آلمان برميگردم.


از سفر آلمان برميگردم. چه سفري بود!

گفته اند سفر آدمي را پخته ميکند. من چه دير پزم که اينهمه سفر رفته ام و هربار که برميگردم احساس ميکنم پخته تر شده ام. دير پزم يا زيادي خام؟
ايراني ها را ديدم دوباره. انواع و اقسام. هرکدام يک دنيا. دنياي تازه. لابد براي پخته تر شدن من.

از کجايش بگويم؟

در شهر بخوم که برنامه داشتم وقت تنفس يا آنتراکت يا « پاوزه» گفتند مجاهدين برايت گل آورده اند.
گفتم گل را بگرديد بمب تويش نباشد!
گفتند مگر مجاهدين ممکن است برايت بمب بفرستند؟
گفتم نه. ولي يکوقت ديدي اينها مجاهدين نباشند!

دو جوان يکي رعنا يکي رعناتر آمدند به اتاق پشت صحنه با دسته گلي زيبا. گفتند خانم مرضيه فرستاده با نامه اي از آن نازنين بانوي دوست. به قدرداني از نامه حمايتي من ، وقتي آنها در مرز عراق و اردن گير کرده بودند و بعضي ها انگار خدا خدا ميکردند که انشاالله يک بلائي سرشان بيايد!
( نامه ي خانم مرضيه را سر فرصت نقلش ميکنم.)

به آقاياني که نامه و گل آورده بودند گفتم که من تنها وظيفه ي انساني ام را انجام داده ام و سابقه ي دوستي و ارادتم به خانم مرضيه هم دخيل نبوده است. سپاسگزاري کردم و دعا کردم که « اميدوارم هميشه اپوزيسيون بمانيد!»

از مدير برنامه ام خواستم گل را بگذارند روي صحنه تا من در بخش دوم، ماجرا را بگويم که هيچ چيز از مردم پنهان ندارم. چنانچه هيچ رابطه مخفي و خصوصي با هيچ سازمان و تشکيلات ندارم.

آنجا به مردم گفتم « من حيرت نميکنم که مجاهدين برايم گل ميفرستند. همه حيرت من از اين است که چرا باقي سازمانهاي سياسي نميفرستند!». ( نميدانم چرا مردم خنديدند!؟)

شاهد از غيب رسيد:

در فرانکفورت بمن گفتند که سالن نمايش را برو بچه هاي « راه کارگر» جور کرده اند و بلندگو و ميکروفن را برو بچه هاي «اقليت» داده اند.
سپاس گفتم محبت شان را اما احتياطاً به حساب خودم واريزش نکردم چرا که ميدانم بيشترش ، - يا تمامش - بخاطر برگذار کنندگان برنامه ي من در فرانکفورت بوده نه شخص من!

در خطه ي فرانکفورت، جواني جوانمرد از تبار « انسان» ، نامي به نيکي درکرده است که در اشتوتگارت و بخوم هم ذکر خيرش را ميداشتند. دلي به پهناي دريا دارد و دستي بگشاده گي آسمان که زير پوشش بيزينس، معرفت و صفا توزيع ميکند و پخش کتاب و نوار و نان ميکند و حتي برنج ، به پاکبازي و زيبايي و گاهی ضرر!

طوري ست که اين قلم را که جز به طعن و طنز و انتقاد نميگردد، به الفاظ غريب و غريبه ي ستايش ، مي آلايد!
برو بچه هاي سياسي و غيرسياسي هم، پاس خوبي هاي او را دارند و درين رهگذر سالني و آمپلي فايري هم به من ميرسد!

پس دمش گرم. دم همه شان گرم. براي آن جوان و همراهان و اطرافيان يکدل و صديقش آرزوي بهروزي دارم.
------------------------------------------

از ميان سازمان هاي سياسي في الواقع تنها حزب کمونيست کوليگري علناً با من خصومت ميورزد. در سايت اينترنتي حزب شان يکي از همين سخنگويان صاحبمرده و سرگردان حزبي ، دريغش آمده بود حتي که بالا بودن کلسترول و چربي خون مرا به رخم نکشد!

اين را ميگويند افشاگري کمونيستي ، حزبي ، مبارزاتي ي حزب طرازنوين طبقه ي کارگر! - چاپ دوم!

کمونيست هاي مبارز با استفاده از تکنولوژي پيشرفته ي اينترنت ، افشا کرده بودند که من با اينکه کلسترولم بالاست ، در لندن با ابراهيم نبوي چلوکباب خورده ام!!
اي کارل مارکس آسوده بخواب. اين خاله زنک ها بيدارند!
· -------------------------------
·
· پاسخ پرزیدنت خاتمي به ابراهيم نبوي
· ( اگر نامه ي اخير ابراهيم نبوي را به رئيس جمهور محبوب نخوانده باشيد، از پاسخي که پرزيدنت خاتمي به آن داده انگار که خوانده باشيدش)

آقاي ابراهيم نبوي
طنزنويس معروف

با سلام و تحيات نامه ي شما را که در رابطه با بازداشت آقاي سينا مطلبي خطاب به من نوشته بوديد خواندم و به نيکي دريافتم که خواسته بوديد حساب مرا از رهبر معظم ام جدا کنيد و حتي مرا عليه ايشان نعوذ بالله تحريک نمائيد.
اولاً از شما ممنونم که از معدود اهل درک و فهم هستيد که هنوز به من وفاداريد. ثانياً من غافل نيستم که اين هندوانه ها از بغض معاويه است نه از حب علي . اما من به روان پاک همرزم شهيدم زنده ياد اسدالله لاجوردي سرباز فداکار انقلاب سوگند ميخورم که هيچکدام از اين تحريکات کمترين تأثيري در ارادتمندي اين منصوب به آن ناصب و اين مريد به آن مراد و اين رهبور به آن رهبر نداشته و اطاعت محض از حضرت آيت الله العظمي خامنه اي اولين نشانه ي مردمسالاري ديني و جامعه ي مدني اسلامي براي اين حقير مي باشد.

ضمناً اينکه شما در جمهوري اسلامي احساس امنيت نميکنيد به علت اينست که پول خرج نميکنيد و پيش روانشناس و روانپزشک درست و حسابي نميرويد و لابد قرص هايي هم که ميدهد به موقع نميخوريد.
اما در مورد د ستگيري و زندان دوست نويسنده ي شما « سينا مطلبي» بايد تکرار کنم که من در کار قانون دخالت نميکنم و همانطور که پيشتر هم گفته ام از کجا معلوم ايشان و باقي قلمزنان زنداني و حتي قربانيان قتل هاي زنجيره اي گناهکار نباشند؟

در خاتمه دفعه ي آخرت باشد که از اين نامه ها مينويسي! الان هم اگر خيال ميکني من پرزيدنت خاتمي هستم که دارم به نامه ات جواب ميدهم کور خواندي. من خود رهبرم!
امروز صبح خاتمي آمد نامه ات را آورد گفت قربان شما خودتان جواب نبوي را بدهيد. گفت اين خواسته ميانه ي ما را بهم بزند، خودتان ادبش کنيد! این را گفت و اجازه خواست برود آب بخورد. وقتی برگشت گفتم جواب اين نبوي يکي از همان نامه هائي است که دادم کيومرث صابري براي سعيدي سيرجاني برد. گيرم چون صابري چند روز است به دستبوس ما نيامده عجالتاً همين چند خط را به عنوان اشانتيون براي نبوي ميفرستيم. جرأت دارد دوباره طنز بنويسد. انالله و انا اليه راجعون. فاتحه. امضا: رهبرالمعظم الموسوي الخامنه اي.


-------------------------------------------------
·
· متن وصيت نامه ی صدام
· ------------------------------
طبق نواري که به دست آمده صدام وصيت کرده:
دستم را به خامنه اي بدهيد.
سبيلم را به رفسنجاني بدهيد.
تخمم را به خاتمي بدهيد!
( صدام در اين وصيت نامه ي اينترنتي رسم دوستي ديرين را بجا آورده، وگرنه براي پرزيدنت بوش هم حواله اي داشت.)

----------------------------------
خرسندآپ کمدي
هلند 23 و 24 مه
کلن 7 ژوئن
دورتموند 8 ژوئن
جزئيات را بعداً ميدهم.

در برنامه هاي اخير، اين تکه اي که انداختم خيلي مزه کرد که بعد از دو روز که تلفني دوستم را در سوئد گير آوردم، در جواب اينکه کجا بودي گيرت نميآوردم؟ گفت:

- مادرم را برده بودم سفارت آمريکا ويزاي کربلا براش بگيرم!

فعلاً !

--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی