بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

جمعه 13 تير 1382

سلام صبح شنبه قبل از

سلام صبح شنبه

قبل از هر چيز دو بيتي پريروز را اصلاح كنم كه نميدانم چرا توي راه، خراب شده بود. هيچكس هم تذكري نداد. خيلي بد است كه همه فكر كنند من آخر عمري زده به سرم و از عهدهَ دو بيت ناقابل بر نمي آيم. ( نبايد هم به رويم بياورند!) اين است:

گفتمش: داني؟ نفوذي هاي بدذات رژيم
قاطي جمع مبارزهاي ايران گشته اند
گفت: پس بيخود نبوده ناگهان بوش و بلر
هر دو دانشجوي دانشگاه تهران گشته اند

***
دوستاني كه تجربهَ زندان دارند ميگويند در آنجا معمولاً يك بازجوي خوب هست، يك بازجوي بد. يكي آزارت ميدهد و بدرفتاري مي كند، آن يكي سيگارت ميدهد و از دلت در مي آورد.
آقاي كالين پاول پريروز گفت: "ما نبايد با ناراضيان و تظاهركنندگان ايراني، همراهي كنيم ..."
در هچلي که جمهوري تويش افتاده؛ پاول بازجوي مهربان است.و آقاي جرج بوش بازجوي نامرد. رژيم آخوندها بايد چندتا بشکهَ نفت اعتراف کند.

در حاليكه اين دو بازجو، دارند سفت كن، شل كن در مي آورند، آقاي جك استرا، با سرعتي بيشتر از آب اماله، مرتب ميرود ايران و برميگردد.
شاعردر رابطه با سفرهاي مکرر وزيرخارجهَ بريتانيا به ايران پيش بيني ميکند:

دو نفر دزد، زري دزديدند
سر تقسيم، بهم جنگيدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد
دزد سوم، زرشان را زد و برد

***
در خبرها مرتب تكرار ميشود كه آمريكا چند بار در طول جنگ، سعي كرد صدام را بكشد، ولي موفق نشد.
چقدر همه چيز بي رودرواسي شده. آمريكا با كدام حكم و قرار و لايحه و مصوبه مي خواست صدام را بكشد؟

فاجعه از اين فجيع تر نميشود كه اينها آدم را به دفاع از صدام واميدارند!! شايد هم حساب شده عمل مي كنند.
گاهي حتي فكر مي كنم آمريكا همه اين لشكر كشي و جنگ و جدال و قتل غارت را براي امتحان من راه انداخت. ميخواست ببيند چكار مي كنم اين وسط. كدام طرف را ميگيرم.

ما يك دوستي داريم. يك روز ازش پرسيدم تو بين صدام و بوش و رامسفلد و پاول و خامنه اي و خاتمي و كوفي عنان و نلسون ماندلا، اگر بخواهي به يكي شان رأي بدهي، كداميك را انتخاب مي كني؟ فكر مي كنيد چي گفت: هيلاري كلينتون!

***
مينا اسدي شاعر و ليلا قرائي فعال شبكه زنان سوئد، به شهر ما آمده اند. انگار صبر كرده اند « كنفرانس پژوهش زنان» در لندن تمام شود كه بيايند!!
اين كنفرانس ده يازده سال پيش كه شروع كرد، سير صعودي داشت اما انگار چند سال پيش به اوج فواره اي خودش رسيد، حالا دارد برميگردد.
وقتي مردها توي كاري دخالت نداشته باشند، همينطور ميشود. وگرنه گندش زودتر در مي آمد.

***
يك نوجوان طرفدار مجاهدين از ايران ايميل برايم زد كه خودسوزي آن دو بانو را دست كم نگير. آنها با اين كار معناي شهامت را به من آموختند.
نوشتم براش عزيز جان. تو چقدر سخت لغت ياد ميگيري. برو يك فرهنگ بخر، مردم را جزغاله نكن.

***
چي شد ياد مجاهدين افتادم؟ ... آهان، ديروز با مينا خانم و ليلا خانم كنار خيابان علاف جاي پارك بوديم كه برخورديم به يك آقاي مجاهد. با چنان شوق و خوشحالي خبر آزادي مريم رجوي را داد كه فكر نمي كنم اگر خودش را آزاد كنند، اينقدر اظهار خوشحالي كند!

***
(مطالب ادامه دارد اما به دليل اشکال فني انتشار ادامه مطلب يکجا ميسر نشد، لطفا در زير دنبال کنيد، با پوزش، وبمستر)
--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی