بچه ها این گربه هه ایران ماست.!
پراکسی جديد
فيلتر شکن
برای دوستان در ايران
اصغرآقا، نوشته هاي هادي خرسندي

دوشنبه 16 تير 1382

سلام صبح دوشنبه خبر دوقلوهاي

سلام صبح دوشنبه

خبر دوقلوهاي بهم چسبيدهَ ايراني که در سنگاپور زير عمل رفته اند توي رسانه هاي دنيا پيچيده.
آنچه اينجا ميآيد نقل از "اصغرآقا" شماره 321؛ مهرماه 1380 است. ديشب خيلي ازش تعريف
کردم. امروز که دوباره خواندمش خوشم آمد. البته يک سوم کوتاهتر از اصلش در روزنامه است.

قصهَ بهم چسبيدگي دو ايراني

روزي كه امام اومد،
دو قلوهاي بهم چسبيده 5 ساله بودن،
همهَ تهرونيا، ايرونيا
نگران سرنوشت لادن و لاله بودن.

آخه خوبيت نداشت
دو تا ايراني بهم وصل باشن
آخه امكانش زياد بود كه اونا
باعث خرابي نسل باشن

دكترا گفته بودن
اگه اينها سرشون از همديگه جدا بشه
خطرش هست يكيشون فنا بشه
خارج از دنياي علم
ولي يك اميدي بود
از لحاظ مذهبي
امكانات پزشکي جديدي بود

اون روزا دست امام
مريض ها رو شفا ميداد،
درد ليبرال ها رو دوا ميداد
اون روزا دست امام
شير پاستوريزه رو ماست ميكرد،
چپ انقلابي رو راست ميكرد.
راستا رو فاشيست ميکرد،
مخالفا رو نيست ميکرد.

لادن و لاله رو يك روز
با صلوات و سلام
كشوندن پيش امام
كه يه دستي بكشه بر سرشون
بلکه از هم جدا شه پيكرشون

زار و زار گريه ميكردن دو قلوهاي بهم چسبيده
مث ابراي باهار گريه ميكردن دو قلوهاي بهم چسبيده
امام كه اونا رو ديد
سرشون دستي كشيد،
عكس اين مراسم دست كشيدن
شد به چارگوش جهان مخابره
آمريكا و انگليس،
تا ليبي و كنگو و اريتره

كه در ايران يه امامي اومده
دو قلوهاي بهم چسبيده رو نصف ميكنه،

دو قلوها كه ميرفتن خونه شون از جمارون
گريه شون گرفته بود مثل بارون
ميرسيد وقت وداع
كه جداشن خواهرا
كه برن هر كدومي جداگونه تو اجتماع

فردا شد، پسفردا شد،
يكهفته شد، دو هفته شد،
كم كمك يك ماهي رفته رفته شد،
لاله از خواهرکش جدا نشد
لادن از همزاد خود رها نشد

تازه دستي كه امام بر سرشون كشيده بود
از همونجا سرشون
بيشتر بهم چسبيده بود!

گريهَ زياد ميكردن
دوقلوهاي بهم چسبيده
پريا رو ياد ميكردن
دوقلوهاي بهم چسبيده

حالا بعد از دو دهه
هر كدوم از دوقلوهاي عزيز
بيست و هفت هشت سالشه،
ولي هر جا كه ميره،
اون يكي هم دنبالشه.

روزگار سختيه
خصوصا كه يكيشون
هنوزم دنبال رفسنجانيه
در عوض اون يكيشون
مثل تموم دخترا،
عاشق سيد اردکانيه

يكيشون ميگه وطن،
با دروغ و دزدي و حساب سازي
شاد و آباد ميشه.
اون يكي ميگه وطن
با چاخان و خنده و ننر بازي
از غم آزاد ميشه.

دكتراشونم ميگن
دوقلوها جنگشون جناحيه.
اختلافاتشونم،
اختلاف واهيه

اگه رهبري يه دستي بكشه بر سرشون،
سر ضرب تموم ميشه،
دعواي سيدشون، اكبرشون!

حالا هفتهَ ديگه
قراره دوتائيشون خدمت رهبر برسن
قراره وقتي ميرن
سيد و اكبري هم سر برسن

يكي بود، يكي نبود،
جز مقام رهبري هيچكي نبود،
كه نشسته بود راحت پسته ميخورد.

هي ميگفت پسته پر از خاصيته
توش يه عالم قدرته.
باز ميگفت
خوردن اين پسته ها
اگه اجباري نباشه،
اقلا مصلحته!

***
تا فردا صبح شب به خير
--------

 
 
 
این سایت را BookMarkکنید!

بایگانی