رفراندوم من نميگويم تو
رفراندوم
من نميگويم تو هم امضا کني يا ناکني
بلکه ميگويم که چشم و گوش خود را واکني
دوم خرداد يادت هست در هفتاد و شش؟
خواستي با من کتک کاري کني دعوا کني
من به تو گفتم که از اين سيد مردمفريب
خوش بود بگريزي و زين شيخ استبرا کني
حال ميگويم که رفراندم ندارد هيچ عيب
بهترين طرحست اين، هرجا اگر اجرا کني
بختيار اين طرح را ميداشت در سال نود
هيچ در اين فکر افتادي تو هم امضا کني؟
تازه طرح بختياري عطر لائيتيسه داشت
ميتوانستي طناب دين ز گردن واکني
حاليا تا فرصتي ديگر دهي بر اين رژيم
دوم خرداد ديگر ميروي برپا کني؟
ميروي تا هشت نه سال دگر خنثي شوي
جاي اينکه جا به جا برنامه شان خنثي کني
ميروي تا سلب مسئوليتي با يک کليک
از خودت، تا موقع بشمردن آرا کني
حاکميت اين ميانه وقت و فرصت ميخرد
تا تو با دست خودت اين مرده را احيا کني
اين سرش پيداست رفراندم وليکن اي جوان
راحت آيا آن سرش را ميتوان پيدا کني؟
هي بگو رفراندم و رفراندم و تکرار کن
تا دهان خويشتن شيرين ازين حلوا کني
من نميخواهم اميدت را بگيرم نازنين
بلکه ميخواهم که با خود بهتر از اين تا کني
از کجا اين طرح پيدا شد بناگه ؟ يک سئوال!
حاليا بايد جوابي نيز دست و پا کني!
سازگاران با حکومت، در لباس معترض
از تو ميخواهند تا اين سلطه را ابقا کني
از تو ميخواهند دنبال نخودهاي سياه
وقت خود را صرف اعمال زمانفرسا کني
از تو ميخواهند تا با خوش خيالي هاي خود
صبحشان را شب کني، امروزشان فردا کني
من بزرگان ديده ام اين طرح را حامي شده
ميتواني حاليا تقليد از آنها کني
من رفيقاني ميان آن بزرگان باشدم
کي توان در کفش فرهنگ آوريشان پا کني
ليک در اينجا سياست، حرف اول ميزند
نيچه و زرتشت را حيف است اگر گويا کني!
چون تو درگير سوال انحرافي ميشوي
هرچه پاسخ ميدهي، پرسنده را ارضا کني
با همه اينها، خودت تصميم آخر را بگير
من نميگويم که تو امضا کني يا ناکني
من نميگويم که رفراندوم ، همه پرسي ، بد است
ليک دانم اين يکي توزردي اش صد در صد است
--------